وقایعی جانگداز ... شیخ مفید و سیّد ابن طاووس و دیگران به رو | 🏴بُت شِناسی🏴
وقایعی جانگداز ...
شیخ مفید و سیّد ابن طاووس و دیگران به روایات مختلفه از فاطمه دختر حضرت امام حسین علیه السّلام روایت کرده اند که: چون ما را به مجلس یزید بردند، در اوّل حال بر ما رقّت کرد، پس مرد سرخ موئی از اهل شام برخاست و گفت: ای یزید این دختر را به من ببخش و اشاره بسوی من کرد، من از ترس بر خود لرزیدم و بر جامههای عمّه خود زینب چسبیدم، عمّهام مرا تسکین داد و به آن شامی خطاب کرد که: ای ملعون تو و یزید هیچ یک اختیار چنین امری ندارید، گفت: اگر خواهم میتوانم کرد، حضرت زینب فرمود: به خدا سوگند که نمی توانی کرد مگر آنکه از دین ما به در روی و کفر باطن خود را اظهار کنی، آن ملعون در غضب شد و گفت: با من چنین سخن میگوئی؟ پدر و مادر تو از دین بدر رفتند،حضرت زینب فرمود: به دین خدا و دین پدر و برادر من هدایت یافتی تو و پدر و جدّ تو اگر مسلمان شده باشید، آن لعین گفت: دروغ گفتی ای دشمن خدا، حضرت زینب فرمود: تو اکنون پادشاهی و به سلطنت خود مغرور گردیده ای، و آنچه میخواهی میگوئی من دیگر جواب تو نمی گویم، پس بار دیگر آن شامی سخن را اعاده کرد، یزید گفت: ساکت شو خدا تو را مرگی دهد.