↫مردم محلی بهش میگفتن، "ققنوس سیاه".اطلاعات تایید شده زیادی هم در مورد افسانه ققنوس سیاه وجود نداره!
به زیبایی یه ققنوس بود اما تاریک تر و مرموز تر از هر سیاهی که در عمرتون دیده باشید
همون قدر که در ظاهر زیبا و بی نظیر بنظر می رسید، خطرناک و بی رحم بود. تا وقتی که اون توی جنگل حضور داشت، کسی اجازه نزدیک شدن به حریمش رو نداشت، مخصوصا زمانی که صدای اغواگر آوازش در طول شب به گوش می رسید.
هر کسی رو که بی اجازه وارد حریمش می شد، تا سر حد مرگ شکنجه می کرد اما زنده به داخل روستا برمی گردوند. مثل همه ی ققنوس های دیگه برای پیدا کردن
معشوقه اش شب ها زیر نور ماه می خوند و می رقصید تا زمانی که بالاخره گمشده اش رو ملاقات بکنه.
بعد از این که یکی از شکارچی ها ادعا کرد،
ققنوس سیاه رو دیده که یک دختر با موهای طلایی رو به آغوش کشیده و می بوسه ، صدای آواز ها قطع شد و جنگل به حالت عادی خودش برگشت.ققنوس و تنها دختر مو طلایی که توی روستا زندگی می کرد، برای همیشه ناپدید شدن. https://t.me/joinchat/FdhEwOCgkyUyMzQ0بازم از این ایمجین ها میخوای؟ جوین شو و #fanart رو سرچ کن
