- این چیه #ددی تهیونگی؟! تهیونگ نگاهی به حلقهی دستش #انداخت و لبخندش بیشتر شد. #بوسهای روی موهای دخترش گذاشت و گفت: + خب این چیزی که توی انگشتم میبینی #نشون میده من مال پاپا #کوکی شدم. موهای فندقی رنگش رو توی دستهاش #گرفت و مشغول بافتنشون شد. - پاپا #کوکی! پاپا کوکی ژون مهلبونم! - جانم #دخترم؟! جونگکوک جلوی در اتاق #ایستاده بود و با عشق به همسرش و دخترش نگاه میکرد. - ددی #تهیونگی ژونم شده #مامان من!!