بذارید یه چیزی تعریف کنم. من تا چند وقت پیش همیشه میزدم تو سر | No way back for now ^^
بذارید یه چیزی تعریف کنم. من تا چند وقت پیش همیشه میزدم تو سر نویسندههای واتپد. و کلا فاز روشنفکری الکی داشتم و میگفتم که وای تا وقتی این همه کتاب معروف هست چرا آدم باید فیک بخونه؟! و کلا هر کی میگفت فیک خیلی تعصبوارانه گارد میگرفتم و میگفتم به درد نمیخوره. بعد، من از قبل از اینکه فیک خوندن رو شروع کنم سیلور بانی رو میشناختم. از فکر کنم چنل امبیتیآی میشناختمش. بعد نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم برم سیلور اند سیلک رو بخونم. بعد جالبه که رفتم بخونم که بهم ثابت شه که فیکها اصلا جذاب نیستن و این بولشیتها. بعد رفتن همانا و تا ساعت ۶ صبح سیلور اند سیلک خوندن همانا. بعد یادمه بعد از اینکه تموم شد، ساعت ۴ صبح بود دقیقا. و اینطوری بودم که سرم رو توی بالشم فرو میکردم و پشت سر هم ذکر "غلط کردم غلط کردم چیز خوردم چیز خوردم" سر میدادم. از اونجا بود که واقعا فهمیدم عجب آدم مزخرفی بودم که فکر میکردم فیکها چیزای جذابی نیستن و اینا. خاک تو سرم اصلا وای- بچِ احمق.