Get Mystery Box with random crypto!

فیکشن پیشنهادی نام فیک: Spotlight ژانر: رومنس، درام کاپل‌ها: | 𝑩𝒖𝒏𝒏𝒚 𝑻𝒐𝒘𝒏🐰࿐

فیکشن پیشنهادی

نام فیک: Spotlight
ژانر: رومنس، درام
کاپل‌ها: چانبک، ویکوک، کریسهو
وضعیت: در حال آپ
نویسنده: SilverBunny
واتپد: Spotlight
چنل آپ: @BunnyTown
دیلی نویسنده: @Bunnaries

ما همگی، بازیگر هستیم. توی این زندگی تنها کاری که می‌کنیم، نقش بازی کردنه. گاهی این نقش‌ها توسط خودمون کنترل میشن و گاهی هم نه.
اسپات‌لایت، قصه‌ی آدم‌هایی که نقش‌هاشون توسط خودشون کنترل نمی‌شدن و یک اتفاق و یک شخص، باعث شده به نقش همیشگی‌شون شک کنن. اینجا می‌تونید با کرکترها همراه بشید. می‌تونید با سوهو سوار اتوبوس بشید و به داشتن یه خونه‌ی گرم فکر کنید. می‌تونید با بکهیون به منظره‌ی شهر شلوغ، از پشت پنجره‌ی بزرگ دفتر کارتون خیره بشید و عاشق شدن یاد بگیرید. می‌تونید با چانیول "زیبایی‌ها" رو شکار کنید. می‌تونید با تهیونگ، طعم عجیب و غریب متعهد شدن رو زیر زبونتون حس کنید و با جونگ کوک، از دست دادن عزیزانتون رو یاد بگیرید. می‌تونید با کریس، دیوونگی و در عین حال عاشق بودن رو تجربه کنید.

تایپ کرکترها:
بکهیون، همونی که چشم‌ همه‌ی آدم‌ها بهشه و می‌درخشه، صحنه‌ی زیبای چانیول: Entj

چانیول، دامپزشکِ همیشه آروم که شاید همیشه هم آروم نباشه: Infj

سوهو، وکیل جذاب، پدربزرگ داستان، همونی که واقعیت رو می‌کوبونه تو صورتت، اما همیشه حرفایی رو می‌زنه که لازمه: Estj

کریس، همونی که مهم‌ترین و اساسی‌ترین هدفش توی زندگی، مراقبت کردن از سوهو و عاشقش بودنه: Enfj

تهیونگ، استاد درجه‌یک لاس‌زنی، فقط یه بوسه و چیزی نیستِ داستان: Entp

جونگ کوک، همونی که چشماش می‌درخشه و روحش خمیده شده به خاطر دردهایی که حمل می‌کنه: Isfj

جملات زیبا از فیکشن اسپات‌لایت:
"نگاهت که می‌کنم فکرم خالی میشه و حسش رو دوست دارم. چون خیلی کم برام پیش میاد."

"حتی آدم گهی‌ هم باشی به خاطر چشم‌های خوشگلت می‌بخشمت راحت. حالا دوست میشی باهام یا نه؟"

"آدم‌ها به چیزهای زیبا خیره می‌شن. منم یه آدمم مثل بقیه و کنترل چشم‌هام هم سخته."

"یه سری چیزها دست خود آدم نیست. گاهی یه حرف، یه آهنگ یه صدا یا حتی یه بو باعث میشه یادش بیافتم... و بعد دلم براش تنگ میشه."

"اگه کاری رو می‌کنم برای اینه که خودم دوست دارم انجامش بدم. دوست دارم دستت رو بگیرم و برات پماد بزنم. برای این نیست که فکر می‌کنم خودت قادر نیستی انجامش بدی."

"اگه هر کسی که تا حالا دیده بود بوی پول می‌داد، چانیول بوی یه بعد از ظهر خنک بهاری توی یه خونه روستایی رو داشت و بکهیون نمی‌دونست از این بوی ساده خوشش میاد یا نه."

"نگرانتم. می‌تونی به اینکه نگرانت میشم فکر کنی و یه‌ کم بیشتر به فکر خودت باشی."

"میشه فقط درک کنی چقدر تنهام؟"

-من اگه بخوام برم میرم.
-منم اگه نخوام بری محاله بذارم بری.

-فقط می‌خواستم تنها نباشی.
-من همیشه تنهام. نیازی نبود.
-می‌خواستم بدونی من دیگه هستم و نیازی نیست تنها باشی.

-یادته بهت گفته بودم شبیه یه منظره‌ی زیبایی؟ حرفم رو پس می‌گیرم.
-زشت شدم یهو؟
-نه بکهیون... فقط... یه منظره‌ی زیبا برای توصیفت کمه... تو خود زیبایی هستی.

"بعضی وقتا هم آدم‌ها یاد می‌گیرن حتی اگه دارن جون هم میدن کمک نخوان."

"ولی حتی این جوری هم خوشگلی... حتی خوشگل‌تری... وقتی مشت زدی زیر چونه‌ام هم خوشگل بودی."

"فکر کنم همه‌ات رو می‌خوام جئون جونگ کوک... همه چی مربوط بهت... هر کوفتی که هست... و می‌دونی چیش بده؟ این که همیشه بقیه از من می‌ترسیدن و من الان دارم از تو می‌ترسم."

"تجربه باعث میشه اشخاص عوض بشن. بهاشه."

انگار وقتی یه‌ بار روحت سیاه میشد، دیگه نمی‌شد غبارش رو بگیری."

-من و تو... هیچ وقت قرار نیست به یه نقطه مشترک برسیم، نه؟
-این که از روز اول مشخص بود...
-چرا این چیزها رو بهم میگی بکهیون؟
-چون من مریضم... تو که خوب می‌شناسیم. چرا سوال می‌کنی؟
-لعنت بهت بک... لعنت بهت که داشتنت برام یه درده، نداشتنت یه درد دیگه. خودت بگو چه غلطی کنم؟
-اوه... بالاخره یه نقطه مشترک پیدا کردیم...

"اون چانیول رو باخته بود و هیچی تا ابد قرار نبود در این حد دردناک باشه."

-من همیشه ساکتم...
-همیشه؟
-همیشه.

"...اینجاها فکر می‌کنی دیگه خیلی عاشقی چون طرف همش توی سرته. همش داری فکر می‌کنی. ولی می‌دونی کی واقعا عاشقی؟ وقتی اون آدم واقعی... با همه نقص‌هاش... با حال‌بهم‌‌زن‌ شدن‌هاش، با عیب و کمبودهاش حتی از اون ورژن بی‌نقص تو سرت هم برات باارزش‌تر و جذاب‌تر میشه."

-فکر نمی‌کنی وقتی داری از یکی فرار می‌کنی و کلافه‌ات کرده، این رفتار باهاش یه کم عجیبه؟
-به این که اطرافت هیچی منطقی جلو نره برام عادت کردم.

"چرا... همه از دور... از من خوششون میاد؟ زندگی کردن باهام انقدر سخته؟ مگه چی کار می‌کنم؟"

──────────
⭒·˚༘ #Ficgraphy
𓂃⭒Vellichor magazine