آن ناراحتی که من همیشه در حضور او احساس میکردم، بهطور قطع از | کافه کتاب
آن ناراحتی که من همیشه در حضور او احساس میکردم، بهطور قطع از مرموز بودن فوقالعادهی سرشت او ناشی میشد، چرا که سرشت فرانک معجون عجیبی بود از هوش و ذکاوت بیرحمانه و حیلهگری و ابتذال و وقاحت خشونتآمیز و حساسیت تلطیف شده. مسلماً در وجود او منطقهی تاریک و عمیقی بود که من موفق به کشف آن نمیشدم، منطقهای تاریک، و دوزخی دست نیافتنی که از آنجا گاهگاه روشنایی دود گرفته و مهآلودی بالا میآمد و ناگهان صورت مرموز و چهرهی درونی نگران کننده و مسحور کنندهی او را روشن میساخت.