میل به رفتن بود، اما اینبار قصد رفتن داشتم! نه مثل گذشته که آ | کافه کتاب
میل به رفتن بود، اما اینبار قصد رفتن داشتم! نه مثل گذشته که آنهمه نقشهاش را کشیده بودم اما نتوانسته بودم اجرایش کنم. نمیخواستم از خودم یا هرکس دیگری انتقام بگیرم، و به شرافتم سوگند میخورم که با آنکه همهشان تحقیرم کرده بودند واقعاً قصد انتقام نداشتم. ناخوش و درمانده در اتاق آرمیده بودم؛ با درد تشخیص میدادم که چقدر درماندهام.
هیچزمانی از زندگیام را به یاد ندارم که به اندازهی اولین روزهای نقاهتم یعنی موقعی که همچون ترکهای سست بر بسترم افتاده بودم احساس نخوت و غرور کرده باشم.