پدر بسیار عزیزم تو در تمام مدتِ عمرت سخت کار کردهای و همه چ | کافه کتاب
پدر بسیار عزیزم
تو در تمام مدتِ عمرت سخت کار کردهای و همه چیز را فدای فرزندانت کردهای، در وهلهی اول فدای من، و من در نتیجه، زندگی راحت و مرفهی داشتهام، آزاد بودهام هرچه بخواهم تحصیل کنم، دلیلی نداشتهام نگران رزق و روزی باشم یعنی اصولاً نگران چیزی باشم، تو از این بابت از من تشکر نخواستهای چون میدانستی تشکر فرزندان یعنی چه، ولی لااقل توقع نوعی استقبال، توقع نشانهای از همدردی را داشتهای، و من در عوض همیشه از تو فرار کردهام و به اتاقم، به کتابها، به رفقای سربههوا، به افکار عجیب و غریب پناه بردهام راست و پوست کنده هیچوقت با تو صحبت نکردهام. در کنیسه هیچوقت به تو ملحق نشدهام، در فرانتنسباد هیچوقت به دیدنت نیامدهام، و اصولاً هم در هیچ موردی شمِ خانوادگی نداشتهام.