کافه پاراگراف

2022-09-04 15:11:17 دلهای ما که بهم نزدیک باشد دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور می ترسم! @cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-04 15:07:58 من‌و بنویس گرچه تلخ گرچه گنگ
با هر سطر ترانه‌ت داغدارم کن
همین امشب! همین امشب من‌و بنویس
ولی فردا که صب شد واگذارم کن

واسه مردن من‌و آماده‌تر بنویس
من‌و تن‌خسته‌تر، افتاده‌تر بنویس
من از پیچیدگی خیری ندیدم تو
من‌و روی یه وزن ساده‌تر بنویس


شاید از این‌جا رفتن و شاید از اونجا رفتنه
ترجیع‌بند قصه‌ی ما رفتنه
یک عمر تنها موندن و
یک عمر تنها رفتنه
حق داری با خشمی که داری وزن‌و راحت بشکنی
تو هم یکی مثل منی
تو هم یکی مثل منی

از این تشویش دل کندن رهایی نیست
تموم شهرو با شعرات مشوش کن
غم تو فرم داره، محتوا داره
بیارش روی یه کاغذ ترانه‌ش کن

نگفتم تا خودت درکش کنی شاید
بفهمی عشق دیوار بلندی نیست
غمت من بودم اما تو نفهمیدی
غم تو سوژه‌ی مارکت‌پسندی نیست

گاهی از این‌جا رفتن و گاهی از اونجا رفتنه
ترجیع‌بند قصه‌ی ما رفتنه
یک عمر تنها موندن و
یک عمر تنها رفتنه
حق داری با خشمی که داری وزن‌و راحت بشکنی
تو هم یکی مثل منی
تو هم یکی مثل منی

"كسرا بختياريان"
@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-04 15:03:21 دلهای ما
که بهم نزدیک باشد
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از
نزدیک بودن های دور می ترسم!

@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-04 15:01:00

@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-04 15:00:44 برای من گنجی هستی تو!
سرشار از بی‌کرانگی‌ها تا دریا و شاخه‌هایش،
سپید و گسترده و نیلگونی،
چون زمین به فصل انگورچینان
در این سرزمین
از پاها تا پیشانی‌ات
پیاده، پیاده، پیاده
زندگی‌ام را سپری خواهم کرد

"پابلو نرودا"
@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-04 01:48:11 ما عادت نمی‌کنیم، مگر آنکه چیزی درونمان بمیرد، فکرش را بکن چه چیزها درونمان مردند تا توانستیم به همه‌ی آنچه پیرامون‌مان است، عادت کنیم ...

"ممدوح عدوان"
@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-04 01:47:00 بعد از من
هر که تو را ببوسد
روی لبت
نهال کوچک انگوری خواهد دید
که من کاشته ام...

"نزار قبانی"
@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-03 15:07:49 سیوش کن "susuo ọnya" یعنی اونی که با اومدنش تموم زخمایِ روحت رو بوسید و شکوفه زدی؛
به معنای بوسه‌‌ ى زخم هات...

@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-03 00:19:40 چشم و دل سیر بودن رابطه ی مستقیمی با آرامشِ درون داره.اونی که چشم و دلش سیر نباشه تموم عمر محتاجه تموم عمر در حسرتِ اما و اگر و شاید و بایدها.هربار باهر اتفاق و خوش آمدی برای تو، متوسل میشه به راه وچاره ای برای برهم زدن آرامشی که میتونسته خودش داشته باشه.چشم و دل سیر بودن ربطی به این نداره که چقدر دارا و نداری چقدر تجربه کردی و زمین خوردی چشم و دل سیر بودن به ذاته به درونی که همه جا هرلحظه با توعه.اگه برای کسی بخوایم آرزو کنیم چشم و دلی سیر آرزو کنیم که تهش آرامشی بزرگ به انتظارش نشسته باشه...

"حاتمه ابراهیم زاده"
@cafeparagraph_mag باز کردن / نظر دهید

2022-09-02 23:26:54 اول باید وایسی ازون هیجان و کشش اول رابطه رد شی؛ از اون همه چی نایس بودنا؛ از اون «ما هیچوقت دعوا نمیکنیما»؛ از اون «اون هیچوقت همچین رفتاری نمیکنه» ها؛ اونجا که همه چیزهای نگفته تموم شده و هنوز میخوای با این آدم حرف بزنی. اونجا که بزرگترین دعواها رو کردی و هنوز میخوای صدای این آدمو بشنوی. اونجا که رفتارش و رفتارت یهو شوکه‌ت میکنه و حاضری صبوری کنی و تعدیل کنی همه چیو و هزارتا خوبی دیگه‌ش برات چشمگیرتره. اونجا که هیجان و گرمای کورکننده تموم میشه و جاشو خواستنِ آرومِ همیشگی میگیره. که میدونی یه وقتا ممکنه حوصله همو نداشته باشید و حتی نخوای ببینیش، اما میخوای که باشه. اونجا که دیدی و پذیرفتی و هنوز مصممی به ادامه؛ اونجا فکر کنم تازه، تااازه میشه به ازدواج فکر کرد. باز کردن / نظر دهید