از شبلی پرسیدند: استاد تو در طریقت چه كسی بود؟ او پاسخ داد: | کافه روانشناسی
از شبلی پرسیدند: استاد تو در طریقت چه كسی بود؟ او پاسخ داد: یك سگ. روزی سگی را دیدم كه در كنار رودخانهای ایستاده بود و از شدت تشنگی در حال مرگ بود. هر بار كه سگ خم میشد تا از آب رودخانه بنوشد، تصویر خود را در آب میدید و میترسید زیرا تصور میكرد سگ دیگری نیز در رودخانه است. در نهایت پس از مدتی طولانی سگ ترس خود را كنار گذاشت و به درون رودخانه پرید. با پریدن سگ در رودخانه تصویر او در آب نیز ناپدید شد، به این ترتیب سگ متوجه شد آنچه باعث ترس او شده، خودش بوده است. در واقع مانع میان او و آنچه به دنبالش بود به این شكل از میان رفت. من نیز وقتی به درون خود فرو رفتم متوجه شدم مانع من و انچه در جستجویش میباشم خودم هستم...