Get Mystery Box with random crypto!

از سوی دیگر، بی‌احساسی و فقدان عاطفه دفاع‌هایی هستند در برابر | کافه روانشناسی

از سوی دیگر، بی‌احساسی و فقدان عاطفه دفاع‌هایی هستند در برابر اضطراب. وقتی کسی مدام خود را با خطری مواجه می‌بیند که قادر نیست بر آن غلبه کند، آخرین دفاعش این است که حتی از حس کردن آن خطرات هم پرهیز کند.

تنها بعد از نیمه دهه ۱۹۶۰ بود که این مشکل به شکل چند رویداد عميقا تکان‌دهنده خود را نشان داد. «پوچی» ما به یاس، ویرانگری، خشونت و ترور بدل شد؛ و اکنون نمی‌توان انکار کرد که این پدیده‌ها پابه‌پای بی‌احساسی پیش می‌روند. نیویورک‌تایمز در مارس سال ۱۹۶۴ نوشت: «۳۸ شهروند محترم مطیع قانون، برای بیش از نیم‌ساعت در باغ کیوا به نظاره قاتلی ایستاده بودند که زنی را تعقیب کرد و در سه حمله جداگانه به او چاقو زد.»

در آوریل همان سال، تایمز در سرمقاله پرشوری از رویداد دیگری نوشت که در آن، جمعیت زیادی جمع شده بود و با «بی‌عرضه» و «ترسو» خواندن نوجوان دچار اختلال حواسی که از لبه بام هتلی آویزان شده بود، از او می‌خواست خود را به پایین پرتاب کند: «آیا فرقی هست میان این افراد و روميانی که با چشمان خون گرفته پاره پاره شدن انسان و حیوان را در کلوسئوم تماشا می‌کردند؟... آیا برخورد این اوباش شهر آلبانی نیویورک را نمی‌توان نمونه‌ای از شیوه زندگی ما امریکایی‌ها دانست؟… اگر چنین است ناقوس برای تمامی ما به صدا درآمده است.»…

می‌دانم اغراق در مورد رویداد‌های خاص چقدر ساده است و اصلا مایل نیستم در این مورد غلو کنم. با این حال اعتقاد دارم در جامعه ما گرایش خاصی به بی‌عاطفگی به عنوان رویکردی به زندگی و ویژگی شخصیتی وجود دارد.

رولو می
از کتاب عشق و اراده
ترجمه سپیده حبیب