من از اعماق وجود خود تنها به یک چیز میتوانم اطمینان کنم. عمیق | کافه روانشناسی
من از اعماق وجود خود تنها به یک چیز میتوانم اطمینان کنم. عمیقا بر این باورم که تمامی شالوده نیاز انسان به دین، بر درماندگی خردسالانه او قرار دارد. درماندگی که وجود آن در انسان محرزتر از حیوانات است. نوع بشر پس از تولد، دنیای بدون پدر و مادر را نمیتواند تحمل کند و برای خود، خدای عادل و طبیعت دلپذیر، این دو بدترین دروغ انسانی را که میتوانست تصور کند، بنا مینهد و... (نامه فروید به یونگ، ۲ ژانویه ۱۹۱۰)
آنچه فروید به ما ارائه میکند، یک تاریخچه تحولی از دیدگاه بشر نسبت به جهان است و در واقع، او سه مرحله را مشخص میکند: مرحله جاندارپنداری، دینی، و علمی. او سپس این سه مرحله را بر حسب همهتوانی فکر توضیح میدهد.
در اولی، بشر همهتوانی را به خود نسبت میدهد و این امر در پرداختن به جادوگری به منظور کنترل طبیعت و دنیای ارواح قابل ملاحظه است؛ در دومی، بشر همهتوانی را به خدایان انتقال میدهد، اما هنوز تا حدودی قدرت را برای خود حفظ میکند و قادر میشود بر اساس خواستههایش خدایان را تحت تاثیر قرار دهد؛ اما در سومی، بشر همهتوانی خود را رها میکند چرا که «دیدگاه علمی نسبت به جهان، دیگر هیچ جایی را برای همهتوانی بشر باقی نمیگذارد؛ در این مرحله انسانها کوچکی خود را میپذیرند و فروتنانه تسلیم مرگ و سایر مقتضیات طبیعت میشوند».
توصیف فروید از این سه مرحله وضوح بیشتری دارد: مرحله جاندارپنداری به مرحله خودشهوانی اوایل کودکی مرتبط است؛ مرحله دینی دال بر مرحله نسبتا بالاتر در تحول جنسی کودک است که در آن غرایز جنسی، موضوع خارجی را در والدین مییابند؛ مرحله علمی «مرحلهای است که در آن فرد به بالیدگی میرسد، از اصل لذت صرف نظر میکند، با واقعیت سازش مییابد و برای موضوع تمایلاتش، به جهان خارج روی میآورد.»
بنابراین، این عقاید بیانگر آنند که کاهش در عقاید دینی با رشد انسان به سوی بزرگسالی مطابقت دارد. به عبارت دیگر، دین یک وسواس خردسالانه است که امید میرود بالیدگی، آن را برطرف سازد.
مایکل پالمر از کتاب فروید، یونگ و دین ترجمه محمد دهگانپور و غلامرضا محمودی