«انسانیت» ما یک «سازه» است: اگرچه انسانیت از همان ابتدا نوعی و | کافه روانشناسی
«انسانیت» ما یک «سازه» است: اگرچه انسانیت از همان ابتدا نوعی ویژگی بنیادین متمایز فرض شده است، رشد آن مستلزم مواجهه با محیطی است که بتواند در اختصاصی کردن و متمایز کردن آن از جهان طبیعی و نیز جهان ساختگی کمککننده باشد، هرچند که به هر حال این محیط همیشه کم و بیش بخشهای فعالی از موجودیت او خواهند بود. برای مثال، همیشه درک این موضوع آسان نیست که چگونه تعامل با محیط غیرانسانی بر انسان تاثیر میگذارد؛ هَرولد سِرلز این مطلب را در مطالعه مشهور خود این چنین شرح میدهد:
«متقاعد شدهام که فرایند بلوغ و پختگی دست در دست گسترش و غنای مفهوم ذهنی انسانیت حرکت میکند، آن هم تا جایی که این گسترشها عملا شامل همه چیز بشوند؛ بیمار اسکیتسوفرنیک یا روانگسیخته یا هر شدیدا بیمار دیگری انسانیت خود را در قلمروی کاملا محدودی گسترش میدهد - یا دقیقتر اینکه او خود در قلمروی بسیار محدودی گرفتار شده است.»
این امر قطعا دفاعی در برابر رنج ناشی از برخورد با جهانی مهارناپذیر و آشفته است که ما به عنوان انسان و از همان دوران نوزادی به عنوان موجوداتی ناتوان در مقابل [دنیای] بیرون، مجبور به مواجهه با آن هستیم. در عین حال، این فرضیه که ما ممکن است به تجربه ناپختهای پناه ببریم که به ما اجازه نمیدهد بین خودمان و بقیه دنیا تمایز قائل شویم آن هم براساس تجربه خویشتن خویشی همهتوان و فراگیر ظاهرا مرتبط با نوعی فانتزی است که معطوف به مواجهه با وحشتی است که برخورد با واقعیت در ما ایجاد میکند.
لورِنا پرِتا از کتاب بیرحمی چیزها ترجمه توفان گرگانی و همکاران