Get Mystery Box with random crypto!

چشم‌هام را می‌بندم، چند قدم دور تر می‌ایستم، نگاه می‌کنم، به خ | ⊱ کافه ژاو

چشم‌هام را می‌بندم، چند قدم دور تر می‌ایستم، نگاه می‌کنم، به خودم!
چقدر تنهاست! چقدر بی‌پناه، چقدر خسته! و چقدر در نهایت بی‌کسی‌اش، ادامه دهنده...
به خودم نگاه می‌کنم و چقدر دلم می‌خواهد برایش کاری کنم، دلم می‌خواهد در آغوشش بگیرم، کسی را که هیچ‌کس را ندارد و در اوج تنهایی‌اش، سعی دارد قوی باشد و زیر بار اندوه نشکند. دلم می‌خواهد در آغوشش بگیرم، با بغض نوازشش کنم و بدون اینکه غرور و اقتدار معصومانه‌اش بشکند، در گوشش بگویم: "عزیزم! من به تو افتخار می‌کنم. هرکس نداند، من خوب می‌دانم تو چقدر تلاش کردی، چقدر نادیده گرفتی، چقدر قوی بودی و چقدر جسور!
هرکس نداند، من خوب می‌دانم تو چه سختی‌هایی را تاب آوردی و چه رنج‌هایی را پشت گوش انداختی و ادامه دادی تا خودت به تنهایی، بال پرواز خودت باشی...
من خوب می‌دانم تو لایق بیشتر از این‌هایی، عزیزدلم..."
دور می‌ایستم و به خودم نگاه می‌کنم که با چه مشکلات و دردهایی محاصره شده، چقدر زیر پاش را خالی کرده‌اند، چقدر کسی را نداشته و چقدر اندوهِ فراتر از آستانه‌ی تحمل میان سینه‌اش نشسته اما همچنان ایستاده و شکست‌ناپذیرانه دارد مسیر آرزوهاش را به پیش می‌رود.
به خودم نگاه می‌کنم که با تمام اندوه و درد، خودش برای خودش کافی‌ست، قوی‌ست، جسور، شجاع، جنگجو؛ هرچند خسته، شکننده، اندوهگین...

نرگس صرافیان طوفان
@CafeZhaw