Get Mystery Box with random crypto!

بهترین دفاع در روزگار جوانی کشتی می گرفتم.گوش هایم اما هیچ وق | اختیار معامله - آپشن

بهترین دفاع

در روزگار جوانی کشتی می گرفتم.گوش هایم اما هیچ وقت نشکست.استعداد قابل توجهی نداشتم اما سمج بودم و پیگیر.هنوز هم همینطورم.دانشگاه که قبول شدم کشتی را کنار گذاشتم.خرید و فروش سهام را شروع کردم.به این امید که بوی عرق تن حریفان به مشامم نخورد.که نخورد اما جایش را حرفهای افرادی گرفت که ساعتها از توطئه برای پایین آوردن قیمت سهامشان حرف می زدند.گاهی دلم برای بوی عرق تن های دم کرده تنگ می شود.برای هیچ مسابقه ای وزن کم نکردم.هیچ وقت با پول وام سهام نخریدم.هیچ وقت شناسنامه ام را دستکاری نکردم که در یک رده سنی پایین تر مسابقه بدهم .الان هم در صف خرید نمی خرم و در صف فروش نمی فروشم.گفتم که خوشانس بودم.خوش شانس هستم.
یکبار در گرماگرم مسابقه زمانی که از حریف چند امتیاز جلو بودم و سخت در حال دفاع بودم مربی ام از کنار تشک داد زد:
"پسر حمله کن،بهترین دفاع حمله است."
در سر و صدای دیوانه کننده سالن مسابقه همیشه صدای مربی به وضوح مشخص است.انگار در یک اتاق ساکت کسی بغل گوشت داد بزند.این هم از عجایبی است که هیچ وقت دلیلش را نفهمیدم.الان هر وقت با اصرار کسی و بدون تحلیل سهام میخرم ضرر میکنم؛ این دومین چیز عجیب در ذهنم هست که هیچ وقت دلیلش را نفهمیدم.
"بهترین دفاع حمله است ."شد تاکتیک من در مسابقات خوب هم جواب میداد.
سال پیش سر کلاس به دانشجویی که در مورد انتخاب سهام سوال می کرد گفتم :هر وقت همه فروختند تو بخر و هر وقت همه خریدند تو بفروش.
در یک مسابقه زمانی که طبق روش قدیمی ام پنجه در پنجه حریف انداخته بودم و مریی ام کنار تشک در حالی که دستانش را دور دهانش لوله کرده بود می گفت:
"پسر بهترین حمله دفاع است".
صدای مربی ام خیلی شفاف به گوش رسید اصلا نیازی به لوله کردن دستانش دور دهانش نبود.با خودم گفتم منظورش همان جمله قدیمی بوده.احتمالا جابجا گفته.
مربی دوباره داد زد:
"پسر بهترین حمله دفاع است."
گیج شده بودم.گاردم رو بستم از حریف فاصله گرفتم.رفتم توی لاک دفاعی.حریف با عصبانیت و ترس از باخت حمله کرد.حملاتش پی در پی بود و چند رکب خورد.مسابقه را بردم.گفتم که خوشناس بودم. هنوز هم هستم.
همان دانشجو را در راهروی دانشگاه دیدم :با ناراحتی گفت: آن روش جواب نمی دهد.چه کنم؟
گفتم: هر وقت همه خریدند تو هم بخر و هر وقت همه فروختند تو هم بفروش.
گیج و منگ نگاهم کرد.
گفت: چطور دو چیز متضاد میتونه درست باشد؟
گفتم: "درست و غلطی وجود ندارد".تنها نتیجه است که نشان میدهد درست چیست،غلط کدام است؟
گفت :شما مالی درس می دهید یا فلسفه؟
هیچی نگفتم و لبخند زندم.
گفت: گیج شدم.منو از تردید خارج کنید.
گفتم:تردید ایستگاه خوبیه مقصد خوبی نیست.
از تشک که اومدم بیرون تشنه بودم اما نه تشنه آب تشنه جواب .مربی حوله رو انداخت روی سرم.در حالی که نفس نفس میزدم ،بریده بریده گفتم:

چرا این دفعه حرف چند سال پیش خودتون رو عوض کردید؟
گفت:پسر؛همه چیز با توجه به رفتار رقیب ؛قدرتش ؛هوشش و احساسش؛ معنا پیدا میکنه.
اونی که با تو پنجه تو پنجه شده هم وزن خودته ؛از تو باهوش تر نباشه خنگ تر نیست.
هفته بعد دانشجو رو توی راهرو دیدم.خوشحال بود.گفت:جواب داد.با همه خریدم با همه فروختم.سود کردم.
ولی نفهمیدم چرا؟؟
گفتم:وقتی سطح دسترسی به اطلاعات یکسان باشه و اطلاعات نهانی خیلی خیلی کم باشه بهترین روش خریدن با بازار و فروختن با بازاره.
دانشجو دنباله حرفم رو گرفت:
و وقتی سطح دسترسی به اطلاعات یکسان نباشه یا اطلاعات خیلی پیچیده باشه و اطلاعات نهانی وجود داشته باشه وقتی بازار میخره باید فروخت...
بدون خداحافظی رفت.
مدال رو که گردنم انداختن زیر لب گفتم:هیچ چیز قطعی نیست همه چیز نسبیه.
مربی ام رو که بغل کردم تو گوشم گفت:
خیلی خوش شانسی پسر.
مشاری

اختیار معامله | مشتقه | آپشن بورس
@CALL_PUT_0PTION