تورو دیدم، خورشید توی قبرستون یخ زده ی قلبم طلوع کرد. تورو دیدم و دوتا بال دراوردم، اوج گرفتم و رفتم توی آسمون، بالای ابرا. تورو دیدم، هوای زندگیم بارونی شد، بوی نم خاک کل وجودمو گرفت. تورو دیدم، رنگین کمون خودشو بهم نشون داد؛ بعد کلی طوفان و رعد برق توی هوای خاکستری مغزم. تورو دیدم، پروانه های آبی شروع کردن به بال زدن، توی قلبم. تورو دیدم، نور تابید. بین تاریکیای رویاها و افکارم. تورو دیدم، دنیای سیاه سفید رنگی شد. تورو دیدم، شومی ها و بدی ها مردن. زندگی شروع شد. قشنگی ها اومدن. من دوباره به دنیا اومدم.