فراتر_از_تولد_و_مرگ 'من از برگی پرسیدم آیا ترسیده است زیرا پا | متافیزیک
فراتر_از_تولد_و_مرگ
"من از برگی پرسیدم آیا ترسیده است زیرا پاییز بود و برگهای دیگر میریختند. برگ به من گفت ،" نه. من در تمام طول بهار و تابستان کاملاً زنده بودم. من به سختی برای تغذیه درخت تلاش کردم و اکنون بیشترِ من در این درخت است.
من محدود به این فرم و شکل نیستم. من نیز کل درخت هستم و وقتی به خاک بازگردم ، تغذیه این درخت را ادامه خواهم داد. بنابراین من اصلا نگران نیستم. "آن روز باد میزید و بعد از مدتی، من دیدم که برگ، شاخه را ترک کرد و افتاد و با لذت میرقصید و به زمین افتاد.
خیلی خوشحال بود. سرم را خم کردم (تعظیم کردم)، بدانید که من چیزهای زیادی از آن برگ آموختم...
اجازه دهید با هم نگاه کنیم و به زندگی یک برگ نفوذ کنیم ، بنابراین ممکن است با برگ یکی باشیم. اجازه دهید نفوذ کنیم و بفهمیم و با همه چیز یکی شویم، تا به ماهیت خود پی ببریم و از ترس آزاد شویم. اگر بسیار عمیق نگاه کنیم، از تولد و مرگ فراتر خواهیم رفت.