2021-12-20 10:09:41
جففففر رفت نونوایی، هیشکی نبود، گفت:
10 تا نون میخوام، شاطر دید یارو جفففر خنگه خواست اذیتش کنه گفت:
برو ته صف وایسا نوبتت که شد بهت میدم!
جفففر گفت: ای بابا اینجاکه کسی نیست!
شاطر گفت: اینهمه آدم مگه نمیبینی!
بعد از چند دقیقه جفففر با سنگ زد شیشه نونوایی رو آورد پایین!
شاطره گفت: هوی مگه مرض داری سنگ میندازی؟
جففففر گفت: توی اینهمه آدم از کجا میدونی من بودم، پدرسگ!
كليد اسرار این قسمت
(جفففر با هوش)
@ChalghozAbaad
20 views07:09