Get Mystery Box with random crypto!

#عشق‌ممنوعه #قسمت343 در مونده گفت :از صبح حالت تهوع دارم سرم | •° خـانـوم دلـربــــا °•


#عشق‌ممنوعه
#قسمت343

در مونده گفت :از صبح حالت تهوع دارم سرمم گیج میره و ضربان قلبمم بالاست

اول نگرانش شدم اما بعد لبخند دندون نمایی رو لبم نشست دقیقا همین

حالت ها رو سر مجید دا‌شت

چشم غره ایی بهم رفت :چرا همچین نگاهم میکنی هوم؟؟؟

_بیا بریم

_کجا؟؟

_دکتر زنان

چشماش گرد شد با تعجب نگاهم کرد منم به همون اندازه لبخند دندون نما زدم همین عالی بود

_یعنی میخوای بگی من حامله م؟؟

شونه ایی بالا انداختم :انشالله

‌_بخدا میکشتمت

دستامو بالا بردم : والا من بی تقصیرم

_بی تقصیری؟؟؟

وای خدا نکنه الان بچه نمیخواستم به هیچ عنوان نمیخواستم مگه مغز خر خورده بودم که بچه بخوام؟

_چرا اخم کردی حالا؟
_خیلی خررررری

قهقه ایی سر داد:خب حامله باشی دورت بگردم مگه جیه؟؟
وای نه نمیخواستم حامله بشم بخدا نمیخواستم برای من عداب اور بود

فعلا زود بود بچه دار بشم

چرا ولم نمیکردن؟ هنوز مجید کوچیک بود بچه رو بذارم کجام اخه؟؟ با بچه م چیکار کنم؟؟ چه خاکی تو سرم بریزم؟؟؟
والا نمیدونستم چیکار کنم عقلم نمیرسید

نمیدونستم باید به کی پناه ببرم اصلا هیچ کاریم سرجاش نبود

_اسیه لچ میکنی؟؟؟

_نه چه لجی؟