2018-12-03 23:12:12
یک سیلی که بساط جمهوری رضاخانی را برچید
در پنجمین دوره انتخابات مجلس، هرچند مدرس توانست به مجلس راه یابد، اما برخلاف مجلس قبل که یاران او در اکثریت بودند، در مجلس پنجم، مدرس لیدر اقلیت بود.
در همین زمان بود که رضاخان طرح تغییر نظام سیاسی از سلطنتی به جمهوری را مطرح کرد که با مخالفت سرسختانه مدرس روبرو شد.
در آن زمان غیر از هیاهو و سر و صدا در پارلمان، تب جمهوریت سرتاسر کشور را فرا گرفته بود. دستجات مختلف با ارسال طومار تلگرام و میتینگ، خواستار حکومت جمهوری برای سردار سپه بودند. با این حال مدرس که در مجلس نیز جناح اقلیت را داشت، به سختی در مقابل این طرح مقاومت کرد.
در یکی از جلسات علنی مجلس، بین طرفداران سردار سپه و مدرس مناقشات سختی درگرفت و هنگامی که مدرس در پشت تریبون مشغول صحبت بود، تدین و یاران وی به عنوان تعرض جلسه را ترک گفتند و چون مجلس از اکثریت افتاد، نطق مدرس نیمه کاره ماند.
او از جلسه خارج شد و در سراسرا که نمایندگان جمع بودند، به ایراد سخن پرداخت. در این هنگام یکی از طرفداران سردار سپه جلو رفته و سیلی محکمی به گوش مدرس نواخت، به طوری که عمامه از سر وی به زمین افتاد.
همین سیلی، طومار جمهوری خواهی را پیچید؛ ملک الشعراء بهار که خود ناظر صحنه بوده است در این باره می نویسد: اما این سیلی به قدری پر سر و صدا بود که به ناگاه در تمام شهر مثل زنگ ناقوس درپیچید و احساسات خفته را بیدار کرد. دکان ها بسته شد، انقلاب بزرگی نمودار گردید. جمعیتی که انبوه جمعیت جمهوری خواه نامبرده در برابر آن مثل قطره در برابر سیل خروشانی می نمود، گرد آمد».
سرانجام تلاش سیدحسن مدرس برای برهم زدن جمهوریت به ثمر نشست و مخالفت تمام دستجات، علنی و عیان شد. سردار سپه ناچار به قم عزیمت نمود و از آنها کسب تکلیف کرد و چون آنها هم مخالف بودند پس از مراجعت به تهران اعلامیه صادر کرده و متذکر شد برای احترام مقام روحانیت از فکر جمهوریت انصراف حاصل گردید.
بالاخره در روز نهم آبان ماه 1304 طرح نمایندگان مجلس مبنی بر خلع قاجاریه و واگذاری حکومت موقتی به رضاخان و تشکیل مجلس موسسان برای اصلاح بعضی از اصول متمم قانون اساسی، مطرح شد.
مخالفین که در راس آنها سیدحسن مدرس بود نتوانستند کاری از پیش ببرند و سردار سپه به پادشاهی رسید. مدرس در انتخابات دوره ششم مجلس که پس از تاجگذاری رضاشاه آغاز شد، توانست وکیل چهارم تهران شود، اما یک سال پس از آن، در تهران واقعه ای به وقوع پیوست که تمام مسائل سیاسی روز را تحت الشعاع قرار داد و برای عده ای که در گود سیاست بودند، اولین زنگ خطر شد.
هنگامی که مدرس که طبق معمول برای درس گفتن به مسجد سپهسالار می رفت، غفلتا مورد تیراندازی قرار گرفت. در اثر شلیک گلوله، بازوی چپ وی به شدت مجروح شد و یک گلوله هم به دست راستش اصابت کرد. سوء قصد به مدرس در تمام ایران منتشر شد و رضاشاه تلگرافی از او احوالپرسی کرد؛ ولی مدرس پاسخ داد: به کوری چشم دشمنان مدرس زنده است.
با اتمام دوره ششم مجلس، مدرس به مجلس هفتم راه نیافت. وی در روز 16 مهرماه 1307 توسط عده زیادی مامور دستگیر، از تهران خارج و در شهر خواف واقع در سرحد ایران و افغانستان در شرایط بسیار نامساعدی زندانی شد. مدرس قریب 9 سال در زندان خواف به سر برد تا اینکه در سال 1316 دستور قتل وی صادر شد. در 22 آبان ماه او را از زندان خواف به زندان کاشمر انتقال دادند و در روز 10 آذر ماه در زندان شهربانی کاشمر او را به قتل رساندند.
بخشی از مقاله مریم سیدکریمی باعنوان «مروری بر سیر زندگی آیتالله مدرس»، دوماهنامه چشم انداز ایران، تیر و مرداد 1392.
اینجا را کلیک کنید
@iranmehrmagz
816 views20:12