2022-05-22 08:38:19
مغز تنها بخشی از داستان است.
آیا تاکنون با موقعیتی روبرو شدهاید که در آن تصمیمگیری غیرممکن به نظر برسد؟ تصمیم به اینکه چگونه «نه» بگویید! تصمیم به اینکه آیا به مسافرت بروید یا نروید! تصمیم به اینکه در رابطهای بمانید یا به آن پایان بدهید! تصمیم به اینکه ضامن کسی بشوید یا نشوید و...
دلیل سخت بودن این تصمیمات این است که شما در اولین قدم به ذهنتان مراجعه میکنید؛ جایی که هیچ پاسخ روشنی برای شما ندارد، زیرا ذهنتان گذشته شماست و با ذهن گذشته نمیتوان دست به انتخابهای جدید و ناآشنا زد و تصمیم گرفت.
مثلاً وقتی تصمیم میگیرد برای رهایی از رنج وابستگی و ترسهای گریزپا و احمقانه آن به رابطه با شریک زندگی، عشقی یا همراه خود پایان دهید، هیچ ابزاری بجز ذهن و جایگاه آن، مغز ندارید! اینجاست که وقتی درمانده میشوید، به اینستا هجوم میآورید تا بلکه یکی چیزی بگوید که هیجان زدهتان کند! یا دست به دامن کسانی میشوید که آنها هم غرق در ذهنشان هستند (استاتید انگیزشی و موفقیت! ) که آنها نیز شما را به کمک گرفتن از ذهنتان رهنمون میکنند.
و سوال این است، آیا ما میتوانیم با ابزار ذهن، ذهنمان را تغییر دهیم؟ آیا خودآگاهی ما یاریمان میکند ؟ مگر نه اینکه خودآگاهی ما هم ذهن است و بدون ذهن ناخودآگاه ما حتی نمیتوانیم دست توی دماغممان کنیم و با محتویاتش کیف کنیم!
ذهن ناخودآگاه، حتی از سر خیرخواهی هم که شده تبانی، پارتیبازی و حقهبازی سرش نمیشود؟! مگر نه اینکه هر چه ما میکشیم - از رنج و فقر و فقدان و حسرت و حسادت و ... از غفلتهای همین ذهن ناخودآگاه است؟!
اما بلاخره چی؟
آیا فکر میکنید بلاخره روزی از چرخه باطل زیستی خود خلاص میشوید و سرانجام روزی به ساحل آزادی و آرامش و ثروت و عشق میرسید؟
بله، میرسید. فرمول پیچیدهای ندارد. فقط کافی است درک کنید که ذهنتان، کودک درونتان است و این کودک رنجکشیده و عشق ندیده و بیپول و عصبی، نیاز به عشق و عاطفه شما دارد تا کاری برایتان بکند و بهترین ابزار برای عشقورزیدن به این کودک توجه به قلبتان است؛ همان جایی که با آشنایی و دوستی با خردش میتوانید هر دری را باز کنید، حتی درهای کائنات را!
یادتان باشد که شما در اکثر مشکلات زندگیتان و در مواجه با انتخابهای مهمتان، به اولین پیام های قلبتان گوش نکردهاید، زیرا نیاموختهاید که گوش کنید. گاه اولین پیام از قلب - هنگام یک انتخاب سرنوشت ساز؛ مثل ازدواج، شما را آگاه کرده است، اما شما به این خرد قلبی هیچ توجهای نکردهاید و با استدال های فسیل شده ذهنی دست به انتخاب زدهاید و حالا در موقعیتی ایستادهاید که قافیه را باختهاید! درست است؟ نیست؟ لطفا به خودتان دروغ نگویید، دروغ به دیگران و خدا و کائنات پیشکشتان!
شهود قلبی، باشکوهترین پیام آگاهی شماست. بیدارش کنید، صدایش بزنید. در آغوشش بکشید. مغز تمام داستان نیست، داستان زندگی شما از قلب آغاز میشود. علم این را میگوید. قلب شما، بدون مغز تا دو روز و گاه بیشتر میتواند به زندگی خود ادامه دهد، اما مغز شما بدون قلب در کسری از ثانیه میمیرد. قلب شما قدرتمندترین مرکز الکتریسیته بدنتان است. نیرویی که تا شعاع سه متری هم قابل اندازهگیری است. بگذارید قلبتان حاکم باشد، مغز، یک سختافزار است و ذهن نرمافزار آن. از یک برنامه سختافزاری و نرمافزاری شرطی شده چه انتظاری دارید؟! قلب، آگاهی است، شعور کیهانی را در خود دارد، قلب، مقدسترین جایگاه بدن شماست، محل حضور خداست، این هوش عظیم کیهانی. با انرژی خدا از جایگاه قلبتان به مغزتان دستور دهید و انتخاب کنید. با مراجعه به ذهن شما انتخاب نمیکنید بلکه انتخاب میشوید و بازی را میبازید. به خودتان نگاه کنید! دروغ است؟ نه، نیست. اما خرد قلبی چیز دیگریست!
قلب، کلید بیداری شهود و ظرافت انتخاب است. قلب، ظریف و حساس است. قلب، گوگولی مگولی است با او هماهنگ شوید.
(ادامه )
51 views05:38