2024-02-14 20:59:24
داس دروگر، رشد مسقف و یک انقلاب دیگر
وقتی مارکس و انگلس مانیفست حزب کمونیست را نوشتند، به صراحت هدف خود را در آن مشخص کردند:
"کمونيستها میتوانند نظريهشان را در يک عبارت خلاصه کنند:
برانداختن مالکيت خصوصی"
و در اصل منظورشان از مالکیت خصوصی، مالکیت ابزار تولید (کارخانهها) بود.
چرا که مالکیت ابزار تولید، توانایی خلق ثروت و در نتیجه آن قدرت سیاسی را در پی داشت. که یعنی توانایی تاثیرگذاری تولیدکنندگان بر سیاستمداران. اما بالای سر تولید کنندگان هم مصرف کنندگانی نشسته اند که هر زمان میتوانند کالای یک تولید کننده را نخرند و او را از عرش به فرش برسانند. پس در واقع مردم سوار بر اسب سیاست کشور خواهند شد.
برای همین بود که ا
مضای تمامی انقلابهای کمونیستی مصادره کارخانجات در بدو پیروزی انقلاب شان بود.
اسم این مصادره را هم
"ملی سازی" یا
"حفاظت از صنایع" میگذاشتند تا مورد پذیرش مردم باشد ولی در واقع حکومتی سازی و در بیشتر موارد حزبی سازی بود. زیرا حزب بود که مدیر کارخانه ها را تعیین میکرد و بنابراین راه را بر سوار شدن مردم بر اسب حکومت به صورت غیر مستقیم و شیک میبست...
چندی پیش تعدادی از مشاورین حکومت کشور ... (نام در پایان مطلب) که به تازگی در آنجا انقلاب شده به سراغ خدمات مشاوره اقتصادی چراز آمدند و از ما در مورد اداره کشور مشورت خواستند.
گفتند که حدود 6 ماه پس از انقلاب شان، 500 کارخانه را مصادره کرده اند و از دست 50 کارآفرین بزرگ کشورشان درآورده اند. این کار برایشان مشکلاتی ایجاد کرده بود و کارآفرین ها و سرمایه دارها از کشورشان فرار میکردند.
به آنها پیشنهاد دادیم دیگر مصادره نکنند. کارخانهها را نیز با نام خصوصی سازی با قیمت پایین به انقلابیون مورد اعتمادشان واگذار کنند.
همچنین گفتیم که این کارخانهها خیلی مهم نیستند چون احتمالا پس از چند سال ورشکست خواهند شد.
بلکه مهم تر کسب و کارهایی هستند که در حال بوجود آمدن و رشد کردن هستند. خصوصا آنها که در فضای
استارتاپی هستند و قابلیت رشد سریع و ارتباط با چند میلیون کاربر را دارند.
پیشنهاد دادیم که سیاست رشد مسقف را پیگیری کنند که دکتر
محمد فاضلی عزیز آن را تئوریزه کرده.
اگر کسی یا کسب و کاری بخواهد رشد کند و قدش بلند شود و احیانا به سقف برسد، پنکه سقفی گردن او را میزند. منتها نه به روش داس دروگر کمونیستها...
بلکه با پنبه سرش بریده میشود. چگونه؟
روش این است که لباس شخصی های اقتصادی به او مراجعه میکنند که
حداقل 51 درصد سهامت را به ما بفروش. اگر شهروند "مطیعی" باشد و بفروشد که عالیست. هم کنترل بر کسب و کار حاصل شده و هم سود آن به نهادهای پوششی حکومتی واصل میشود. خصوصا اینکه آن نهادها بانک هم داشته باشند و بتوانند برای این کار به لباس شخصی ها و شرکتهای پوششی شان وام بدهند. براحتی پول خلق کنند، کارخانه را صاحب بشوند و احیانا قسط وام را هم از سود همان کارخانه بدهند.
از حلوا شیرین تر، از هلو نرم تر.
اگر هم رعیت "مطیعی" نباشد و سهمش را نفروشد، میتوان با انواع ترفندها، قانونی و غیر قانونی، آزارش داد تا اینکه ناامید شود و بفروشد و کسب و کارش را
زورخر کنند یا اینکه کسب و کار نابود شود و زمین بخورد.
اگر کسب و کاری برای فروش سهامش مقاومت کرد میتوانند به دلایل ساده ای مانند گرانفروشی، احتکار، توهین به مقدسات یا قاچاق آن را در رسانه ها محکوم کنند یا برایش پرونده بسازند.
اگر نشد از طرق قانونی کاری انجام بدهند و محکومش کنند به دلایل ساده نیروهای امنیتی بریزند داخل محل کارشان شان و کارمندانشان را بترسانند یا اینکه شبانه در خفا روی دیوار ساختمانشان نوشته های تهدیدآمیز از طرف گروه های ناشناس بنویسند یا حتی مدیرعامل را بازداشت کنند. خلاصه که راه برای فشار زیاد است...
بیزینسهایی هم هستند که از ابتدا خودشان سراغ همکاری با شما میآیند. ارز ارزان و وام سنگین کم بهره به آنها بدهید تا در ازای آن خدمات ویژه ای به نهادهای خاص شما بدهند. خواهید دید که این گونه کسب و کارها در "
میهن" شما کم هم نیستند.
پیشنهاد دادیم سقف رشد بدون ایجاد مزاحمتی که برای کسب و کارها میگذارند،
ارزش 100 میلیون دلار و یا تعداد
کاربران 1 میلیون نفر باشد.
مشاوران حکومت تازه را حذر دادیم که اگر میخواهید همیشه روی مردم سوار باشید باید روی اقتصاد آنها و کسب و کار و درآمد آنها کنترل داشته باشید زیرا تمام آزادی های دیگر به آزادی در اقتصاد بستگی دارد.
نهایتا به مشاوران حاکم کشور
لیلیپوت گفتیم که باز هم پیش ما بیایند چون ما تجربیاتی داریم که در کمتر جای دیگری از دنیا یافت میشوند. البته راستش را بخواهید بازارگرمی کردیم چون راهکارهای ما در خیلی کشورهای دیگر دنیا نیز تجربه و اجرا شده و میشوند اما خب حکومت جدید لیلیپوت تمام منابع کشورشان را جزو انفال قرار داده و تحت کنترل خودش گرفته و خلاصه خوب پول خرج میکند...
26.6K views17:59