هر روز این داستان رو با خودت مرور کن مایکل انسانی بود که به ر | CISO as a Service
هر روز این داستان رو با خودت مرور کن
مایکل انسانی بود که به روشنبینی رسیده بود. او به دنبال "نقطه شیرین" خود میگشت و به خدا میگفت که آماده رفتن به آنجا است.
نقطه شیرین جایی است که انسان فکر میکند اگر در آنجا باشد همه چیز برای او کامل و عالی است و گمان میکند که آن نقطه یا جایگاه، یک چیز ثابت یا دائمی است، مثل شغلی ثابت، رابطهای بلند مدت ، ثروتی عظیم ، آرامشی ابدی و...
او میگفت: «میخواهم جایی باشم که به انسانیت بهترین فایده را میرساند و در آنجا آرامش خود را بیابم.»
مایک یک نجار بود و از سوی همکاران خود بسیار محترم بود. او مراقب رفتار و گفتار و اعمال خود بود و روزانهمدیتیشن میکرد. مایکل ارتعاشی بسیار معنوی داشت و افراد اطرافش این را حس میکردند.
همکارانی که در مشکل بودند به سراغ او میآمدند. آنها در مایکل خردمندی را میدیدند. او هم به آنها مشاوره میداد و همیشه با خودش میگفت بالاخره روزی آن نقطه شیرین خود را خواهم یافت!
مایکل به نقاط مختلفی از کشور میرفت و البته از طریق همزمانی، او جذب نقاط مختلفی از کشور میشد.
مشاغل مختلفی را عوض کرد و یکبار بزرگترین مشاور در امور مالی شد.او برای این کار درس خواند و حس میکرد که چیزی او را به آن سمت کشانده و با خودش فکر میکرد که شاید این همان نقطه شیرین من باشد.
او میگفت: «همهچیز خودبهخود برای من مرتب شدهاند و درها برای من باز شدهاند پس همین باید نقطه شیرین من باشد!»
در انجام آن کار بسیار خوب و خوشحال بود. اما بالاخره چندان راضی نبود و همیشه با خودش میگفت که بالاخره روزی آن نقطه شیرین خود را پیدا خواهم کرد.
سالها گذشت و او دیگر به سنین کهنسالی خود رسیده بود و مشاغل مختلفی را امتحان کرده بود. از جمله مدتی به کار درمانگری پرداخت که هرگز فکرش را هم نمیکرد!
بالاخره جسم مایکل مُرد و آن فرایندهای بعد از مرگ را پشت سر گذاشت. سپس فرشتهای را دید و فرشته گفت: « تو زندگی جالبی در زمین در نقش مایکل داشتی ، و ما بسیار به تو افتخار میکنیم. حالا میخواهیم تو را به سفری ببریم، به سفری که در آن کسی تو را نخواهد دید اما تو همه را میبینی!»
او را به اتاقی بردند که در آن افراد متعددی بودند که آنها را میشناخت. نمیتوانست با آنها صحبت کند چرا که آن مانند یک رؤیا بود. او نجارهایی را دید که آنها نیز آن چیزهایی که از مایکل آموخته بودند را به فرزندان خود آموزش میدادند. بسیاری از آنها پس از گفتگو با مایکل به آن کار پرداخته بودند و موفق شدند.
حتی آنها پس از گفتگو با مایکل به دنبال روشنبینی و این چیزها رفته بودند. مایکل دید که آنها تغییرات زیادی را به انجام رسانده بودند.سپس جوانی را دید که در کار مشاوره مالی به او مشاوره داده بود، و دید که او چقدر از لحاظ معنوی پیشرفت کرده است.او دورانی که درمانگری میکرد را نیز دید.
و دید که کارهای او تأثیراتی بسیار گستردهتر از آنچه فکرش را میکرد، داشتند.
فرشته به او نگاه کرد و گفت: «ما قصد مقایسه نداریم، اما تو در زندگی خود شمعهای بسیاری را روشن کردی، و هر حرکت خود را با حرکت بعدی کامل کردی و به انرژی همزمانی احترام گذاشتی. در هر جایی که بودی و در هر کاری که بودی آن لحظه نقطه شیرین تو بود. اشتیاق و عشق تو در آنچه که تو بهعنوان یک انسان انجام میدادی نبود، بلکه در کاری بود که بهعنوان دستان خداوند آن را انجام میدادی بود.»
مایکل تمام ماجرا را متوجه شد. متوجه شد که ۱۸ بار نقطه شیرین خود را پیدا کرده بوده! او یک زندگی پرمعنا را سپری کرده بود و اثر آنچه کرده بود همچنان در جریان بود.
این داستان برای شماست آیا به دنبال نقطه شیرین خود میگردید درحالیکه همینجایی که هماکنون هستید، نقطه شیرین شماست؟
شما اغلب شور و شوق انسانی خود را با شور و شوق معنوی خود اشتباه میگیرید
آیا میتوانید در همین لحظه و همینجایی که هستید نور خود را در اطراف پراکنده کنید؟ اگر اینچنین است، همانجایی هستید که باید باشید.
آیا زمان آن نرسیده که جستجو برای نقطه شیرین خود را فراموش کنید و در همانجایی که هستید جشن بگیرید؟ که همین کار است که زندگیهایی را تغییر میدهد، و برای شما آرامش میآورد
و در این زمان است که بعضی از چیزهایی که باعث نگرانی شما میشوند ذوب شده و از بین میروند.
-به دنبال آینده نباش، چرا که آینده همین امروز است و تو اکنون در آن هستی
Trend CyberSecurity (Service/Product) Compliance with Highest Standards international Practices, Strategic approach of the CISO with an effective output . Prepare, Plan, Design, Implement, Operate, Ha...