Get Mystery Box with random crypto!

به نیمه رسید از روزی که دعوت‌مون کردی بر خوانِ گستردهٔ کرامتت | شهروندِ زُحل🪐، طبقهٔ اول

به نیمه رسید از روزی که دعوت‌مون کردی بر خوانِ گستردهٔ کرامتت بشینیم و روح‌مون رو تغذیه کنیم…
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین»
«خدایا در این روز طاعت بندگان خاشع و خاضع خود را نصیب من گردان و شرح صدر مردان فروتن و خداترس را به من عطا فرما، به حق امان بخشی خود ای ایمنی دل‌های ترسان.»
وقتی از معلم پرسیدم خاشع یعنی چی؟
گفت به آدمای خدا ترس می‌گن خاشع!
مغز کوچیک من توی اون لحظه خیلی برداشت‌ها کرد…
خدا مگه ترس داره؟ چرا باید از خدا بترسم؟ پس حقیقت داره که خدا با موهامون آویزون‌مون می‌کنه و سُرب داغ تو حلق‌مون می‌ریزه.
اما وقتی یه اشتباه بزرگ رو توی ۱۵ سالگی مرتکب شدم و همش می‌ترسیدم نکنه مامان به بابا بگن؛ فهمیدم این ترس از سرِ ترسناک بودن طرف مقابل نیست.
ترسِ من در برابر پدری بود که به شدت مهربون و آرومن. پدری که تا اون سن حتی یک بار هم مورد خشم و غضب‌شون قرار نگرفته بودم و تنها به واسطهٔ علاقه‌ای که داشتم می‌ترسیدم که بابام بفهمن و شرمنده شم.
خیلی ‌زمان برد تا فهمیدم “خدا ترس بودن” یعنی از سرِ عشقِ بی‌نهایتی که به خالق داری، بترسی او متوجه خطا و اشتباهت بشه. هراسونی از این‌که اشتباهی کنی و او بفهمه و شرمنده شی.

امروز اومدم بهت بگم قلبم رو پُر از خشوعی کن که در نهایت به خضوع منجر شه…
به قلبم چشم بینا بده که بدون ترس و بی‌قراری و ابهام پا به فرداها بذارم، چون اعتماد دارم به صاحبِ لحظه‌هام وقتی برام زندگیم رو می‌چینه…

#روز_پانزدهم
#ماه_مبارک_رمضان
#ساناز_قنواتی
@Citizen_Saturn