2023-04-18 19:46:22
مش حسن مش ممد ۲ تا کشاورز بودن . مش حسن یه تراکتور داشت هر روز صبح می اومد دنبال مش ممد با هم می رفتن سر زمین
یه روز مش ممد شروع میکنه به تعریف کردن از تراکتور مش حسن
همینجوری که میرفتن کنار جاده یه تاپاله گاو بوده
مش حسن کرمش میگیره میگه اگه این تاپالرو بخوری این تراکتور میدم به تو مش ممد سریع میره تاپاله رو میخوره می شینه پشت تراکتور با هم میرن تو را فکر میکنه میگه اگه مردم روستا بفهمن من چیکار کردم آبروم میره که یه تاپاله دیگه میبینه به مش حسن میگه اگه این تاپالرو بخوری تراکتورتو بهت پس میدم مش حسنم میبینه بهترین موقعیت تراکتورش پس بگیره سریع میپره همه تاپالرو میخوره
تو راه برگشت مش حسن به مش ممد میگه صبح که داشتیم می رفتیم این تراکتور مال من بود الانم که داریم بر میگردیم دوباره تراکتور مال منه فقط نمیدونم این گوها چی بود ما این وسط خوردبم
حالا
بعضی از اساتید هر روز یه حمایت یه مقاومت واسه بازار میگن. و اون تاپاله رو میخورند.
بازار صبح که پا میشی راهشو میره...
(بگ.. سهم)
3.4K views16:46
ك
