یک جفت استکان و نفس چای دم صبح. حس آشنای حبه ی قند و پنیر. عطر | 🤍کلبه آرامش🤍
یک جفت استکان و نفس چای دم صبح. حس آشنای حبه ی قند و پنیر. عطر ریحان ِ پیچیده در آغوش نان. و کمی آن سو تر جام لاجوردیِ حوض و تلو خوردن آفتابی مست، وسط حلقه ای از کاشی ها. مدارای همیشه ی روز با هیاهوی گیسویت. و دوباره بازوی من و گونه ای که تا لبت دویده