خلایق را هر چه لایق؟ قسمت اول: آنچه تا انقلاب۵۷ بود وقتی چش | کوماندانته
خلایق را هر چه لایق؟
قسمت اول: آنچه تا انقلاب۵۷ بود
وقتی چشمم به بسته های اینترنتی جدید ایرانسل افتاد ، تلخندی زدم.
بسته ۳۶۵روزه ۷۲ گیگ را که ۱۵۵۰۰۰ میخریدم حذف شده بود و به جایش بسته های ۱۲۰روزه پانزده گیگ ۶۶۰۰۰ تومنی آمده بود!
اولش کمی جا خوردم چون حقیقتش به قول دوستی این دیگر دزدی نیست بلکه غارت است ولی اینکه چه شد به اینجا رسیدیم؟ بیشتر مرا پریشان احوال کرد که چرا گوسپند بودیم و ماندیم؟
با همین اندک حجم باقیمانده مطلبی را مینگارم که اگر عمری بود ، کتابش را مینویسم و اگر نه که همین ما را بس!
مردمان ایران همیشه دنبال راه حلی برای حل المسایل مشکلات بی پایان سرزمین ناکام،مستضعف،پابرهنه و شکست خورده شان از دوران پساباستان بوده اند.
از دوره ای که اسلام بر این سرزمین حکومت یافت حتی در اوج حکومت صفوی نیز در حد یک سوم قدرت امپراتوری های باستانی شان نبودند ( بماند که همان نیز مدیون تلاش کفار حربی مسیحی و یهودی برای از پشت خنجر زدن بخ امت اسلامی و خلافت عجیب عثمانی بود و بماند حتی در دوران باستان حکومت هایی نظیر ساسانیان نظام طبقاتی هولناک و دین اجباری چه کمری از این مردمان خم کرد).
مردم این سرزمین قرن هاست طعم رفاه و معیشت را نچشیده اند و قرن هاست در آرزوی دستیابی به دوره ای از رفاه و معیشت هستند که شاید حتی در دوران باستان نیز به سختی آنرا پیدا کرده باشند ( تنها در دوره هخامنشیان بود که سکه های طلا در ایران ضرب میشد و میزان رفاه این سرزمین در کنار آزادی دینی و ....در اوج خودش قرار داشت که آن هم نسبت به تمدن یونانی و یا اوج شکوه روم حرف خاصی برای گفتن نداشته است).
در دوره ای، همان ملت ناکام،مستضعف، پابرهنه و شکست خورده در تاریخ پس از اسلام که عزت،شرف و غرور ایرانی با لجن و فاضلاب یکی شده و قرون متمادی ملتی مستعمره و استثمار شده اعراب و خلفای راشدین-بنی امیه و بنی عباس و سپس مغول و...بود، در دوره ای تاریک از عصر دولت ملتها ابتدا با نهضت مشروطه و نهایتا با کودتای سیدضیا-رضاخان تلاش کردند که منجلاب هایی نظیر حکومت های ملوک الطوایفی و یا انیرانی نظیر حکومت قاجارهای ترک آغوز را بشورند و ببرند تا ایرانی مدرن مبتنی بر افکار غربی بسازد.
آنان نیز نهایتا در شهریور ۲۰ به دهها دلیل شکست خوردند هرچند روندی تازه را در چرخه های صعودی و نزولی این سرزمین را رقم زده بودند اما کماکان مشکل عدم تطابق استبداد شرقی،پاتریمونالیسم ایرانی، دیکتاتوری توتالیتر و هزار درد دیگر باعث شده بود که دست از پا درازتر به بازی لوزرها ادامه بدهند.
در همین اثنی بود که در دوره ای کوتاه ولی پراهمیت استراتژی اتحاد با غرب، توسط پهلوی دوم به صورت علنی نمود پیدا کرد و برای اولین بار پذیرش واقعیتی عریان و عیان که همانا لزوم اتحاد مستقیم با غرب بود جای شعارهایی نظیر ما میتوانیم را گرفته بود و شعله های پیشرفت و فزونی یافتن قدرت نظامی،اقتصادی و سیاسی ایران در سطح جهانی روشن گردید.
اما سرانجام شاه پهلوی نیز به همان اخلاق ایرانیان پیشین دچار شد و به ده ها دلیل به تنظیمات کارخانه ای بازگشت که در آن ایرانیان عامل حیات و ممات جهان هستند و اگر مردم جهان نفس میکشند از عظمت ایرانیان است که قرن هاست مدعای ابداع و اختراع هر آنچه که در جهان وجود دارد را دارند!
در کسری از زمان، تغییر جهت ایرانی وار شاه پهلوی مبتنی بر شعائری نظیر اینکه ایران به مردی بزرگسال و مستقل از اتحاد و وابستگی غرب تبدیل شده، باعث شد تا با رهایی نوزاد تازه از شیر گرفته شده ایران ، این بچه را در آغوش تز دوشیدن شیر همزمان شوروی-امریکا و ادعای برابری ایران با ابرقدرت ها بکشاند که نهایتا زمینه ساز مرگ آن نوازد در دوره کوتاه تولدش و در سال۱۳۵۷ با ده ها دلیل اصلی و فرعی ، فراهم آورد.
