مبنای ازدواج عاشقانه، کشش غریزی و علاقه قلبی دو نفر به یکدیگر | تسهیلگری رشد فردی در ازدواج
مبنای ازدواج عاشقانه، کشش غریزی و علاقه قلبی دو نفر به یکدیگر است. در واقع، هر چه ازدواجِ دو نفر بیملاحظهتر باشد (مثلا تازه همین سه ماه پیش با هم آشنا شدهاند؛ یکیشان هیچ شغل و درآمدی ندارد، یا هر دو تازه ۱۹ سالشان تمام شده است) بهتر به نظر میآید. بیملاحظگی به مثابه عاملی برای جبران تمام خطاهای عقلانیت در نظر گرفته میشود، همان کاتالیزورِ شوربختیها که دو طرف معامله طالب آنند. استفاده از اعتبار غریزه، واکنش هراسزدهای است در برابر قرنهای متمادی استفاده از دلایل غیرمعقول.
هرچند ما فکر میکنیم در ازدواج به دنبال خوشبختی هستیم، اما قضیه به همین سادگی نیست. آنچه در حقیقت جستوجویش میکنیم، «بوی خوش آشنایی» است – که میتواند تمام نقشههایی را که برای شادمانی و خوشبختی کشیده بودیم بههم بریزد. ما در واقع تلاش میکنیم همان احساسات و عواطفی را که در کودکی بهخوبی با آنها آشنا بودیم، در روابط بزرگسالیمان بازآفرینی کنیم. عشقی که اکثر ما در کودکی و نوجوانی چشیده بودیم، اغلب تحت تاثیر مسائل دیگری خدشهدار شده بود: تجربههای منفی نظیر تمایل به کمک به بزرگسالی که لجامگسیخته و خارج از کنترل بود؛ یا احساس محرومیت از محبت یکی از والدین، یا ترس از عصبانیتش؛ یا نداشتن احساس امنیت کافی برای صحبت کردن از آرزوها و احساساتمان. پس بسیار منطقی است که در بزرگسالی بعضی از کاندیداهای ازدواج را پس میزنیم: نه به خاطر اینکه برای ما نامناسباند، بلکه برای اینکه زیادی مناسباند – زیادی متعادل، بالغ، فهمیده و قابلاعتمادند – در حالیکه این همه درست بودن با احساسات قلبی ما بیگانه است. ما با افراد نامناسب ازدواج میکنیم، چرا که ربطی بین دوستداشتهشدن و احساس خوشبختی کردن نمیبینیم.