آسیبشناسی درجا زدن سازمانهای اجتماعی دکتر بابک خطی | جامعه شناسي جنايي فقه الاجتماع
آسیبشناسی درجا زدن سازمانهای اجتماعی
دکتر بابک خطی
@criminalsociology
ناگفته پیدا است که بسیاری از سازمانهای غیردولتی و گروههای صنفی با طراوت و خلاقیت و تضارب سلیقههای مختلف به انجام وظایف خود در ساختن شرایطی بهتر برای جامعه فعال هستند. سوال اینجا است که چرا برخی از این سازوکارها درجا میزنند و نوزایی و تازگی لازم را علیرغم انرژی که توسط اعضا صرف میشود ندارند؟ چرا برخی از این سازمانهای صنفی و اجتماعی که با اهداف عالی و نیتهای نیک پدید آمدهاند کارآمدی لازم را ندارند؟ یک مساله اصلی دربارهی این مشکل در سطح لیدرها و افراد کلیدی اولیهی این تشکلها میتواند باشد، به این ترتیب که مدیران اصلی و بنیانگذاران برنامهساز با توجه به مسائلی چون سابقه، حس بیشتر فهمیدن و آگاهتر بودن و... برای خود یک حق ویژه قائل میشوند. از طرفی چنین کانونی طبعا نسبت به گفتمانهای تاییدکننده و تشویقکننده در گروه نیز بیش از پیش روی خوش نشان میدهد که البته تا حدی حالتی غریزی میتواند باشد و شاید استدلال شود که اکثریت افراد نسبت به تایید شدن حس خوبی دارند. این احتمالا درست است اما مشکل اینجاست که در عین وجود این حس، وقتی در سطح مدیریت یک گروه تحلیل میشود، نواهای تغییر به سمت احسن شدن و انتقادپذیری هم به عنوان شروط پیشرفت و حرکت به سمت اهداف باید به طور جدی مدنظر باشد. در برخی موارد اما دیده میشود که علیرغم ژست دموکراتیک و نقدپذیر، گفتمانهای انتقادی و ارائهی راهکارهای جدید، سلیقههای متفاوت، بدون بررسی و وزن شدن، در کوران کف زدنها برای جریان سرکردگی گروه گم میشود و این افراد در فرایند فعالیتهای گروه به طور عامدانه یا اتفاقی حذف شده یا ترجیح به ساکت ماندن، تبدیل شدن به ناظر بیگناه! یا گاهی کنار کشیدن به علت احساس بیاثر بودن میدهند. در چنین گروههایی از قضا افرادی که تحسینگر حلقه یا شخص مدیر هستند، جای رشد و پیشرفت اغراق آمیز و غیرطبیعی مییابند. اینجا باید تاکید کرد که این الزاما به معنی خوش خدمتی و غیرمحترم بودن این افراد نیست و ممکن است خیلی از آنها به سبب روحیه و سیستم ذهنی خود از قضا به طور واقعی به تشویق و تحسین اقدام میکنند و باید گفت این امر بالذات زشت یا غیرقابل قبول نیست، مشکل در سیاست و رویکردی است که به این گفتمان ارزش بیش از حد لازم داده و به آن به طور ویژه و حداکثری اجازه رشد و رسیدن به مراتب مدیریتی اصلی یا میانی میدهد. فرد یا حلقه اصلی ترجیح میدهند به جز یکی دو نفر از افراد استخواندار، صاحب برش و قدیمی احتمالی که امکان حذف آنها وجود ندارد، بقیه موقعیتهای تصمیمسازی، تصمیمگیری و نمایندگی گروه را از بین تمجیدکنندگان خود که در مورد آنان حس بینظیر بودن، بدون اشکال بودن و... دارند، انتخاب نمایند و در طی زمان آنها را به عنوان افراد اصلی و تاثیرگذار سازمان یا گروه پروموت و به جامعه معرفی کنند. متاسفانه باید پذیرفت که تبلیغات خصوصا در حجم زیاد و تکرار جامعه را نیز متاثر و مرعوب میکند. بنابراین در ادامه برای این افراد -قطعا محترم- القاب و تواناییهایی تبلیغ و به گونهای میتوان گفت جعل میشود که حتی در صورت وجود نیت خوب و خوشدلی، در عمل فاقد آن هستند و این باعث ایجاد حلقه تصمیمگیری ضعیف و گوش به فرمان و در نتیجه آسیبهای شدید به خروجی این سازمانها خواهد بود. یک حسن گزیدن این افراد از نظر حلقه یا فرد اصلی هم این میتواند باشد که حتی در نبود یا بازنشستگی این حلقه نیز، باز هم منویات و خواستههای آنان اجرا و برنامهسازی میگردد. رویکردی که در نهایت به نوعی انحصاری کردن قدرت میانجامد، در حالی که در یک سازمان اجتماعی تضارب آرا، توجه عملگرایانه به نقدها و جابجایی قدرت تصمیمگیری بین سلائق مختلف است که باعث ایجاد اتاق شفاف و شیشهای میگردد که میتواند جریان ساز، چابک و باعث بهبود امور باشد. انحصاری کردن قدرت در سازمانهای اجتماعی و صنفی ممکن است نمای زیبایی از هماهنگی ظاهری و آرامش را در ذهن جامعه یا گروه هدف خود متبادر نماید، اما در عمل یک سیستم فرمایشی قائم به نظرات شخصی افراد است و درعین تظاهر به نقدپذیری در عمل رویکردهای اصلاحی را پس زده، علیرغم همه تلاشهای اعضا به درجا زدن دچار میشود. برای پرهیز باید بر نقش مهم اساسنامه تاکید کرد تا در تنظیم و تصویب آن با هرگونه لغزیدن به سمت تکصدایی و انحصاری شدن مقابله شود. مشام اعضای این گروهها نیز میبایست نسبت به این لغزشها حساس بوده، بر توجه به گفتمانهای نقد و نوزایی تاکید نمایند.