Get Mystery Box with random crypto!

ایدئولوژی مصطفی آل‌احمد بخش اول واژه‌ی ایدئولوژی Id | اندیشه انتقادی

ایدئولوژی

مصطفی آل‌احمد
بخش اول


واژه‌ی ایدئولوژی Ideology از دو کلمه لاتین "idea" به معنی "معنا" یا ایده و "logy" پسوندی به معنی شناخت یا شناسایی ترکیب شده است.
واژه ایدئولوژی را ژرژ کابانیس، آنتوان دستوت دو تراسی Antoine Destutt de Tracy و دوستانشان به‌ منظور دست‌یافتن به تئوری تکوین و پیدایی ایده‌ها به‌ کار بردند. آن‌ها می‌خواستند با اختراع این واژه علم "ایده‌شناسی" را پایه‌گذاری کنند.

نیم‌قرن پس از آن، کارل مارکس در آثار خود به واژه ایدئولوژی، مفهوم دیگری بخشید. مارکس ایدئولوژی را به معنای "آگاهی‌های کاذب" و دسته‌ای از "پندارهای دروغین" می‌داند که مانند دریچه دوربین عکاسی تصویر وارونه‌ای از جهان در ذهن مردم شکل می‌دهد. مارکس ایدئولوژی را در مقابل علم قرار می‌دهد و از این رهگذر ایدئولوژی را تحقیر‌ می‌کند. با این تعریف می‌توان ایدئولوژی را مجموعه پندارهایی دانست که به آزمایش گذاشته نشده است، اما اجتماعی از انسان‌ها به این پندارها باوری جزمی دارد و آن‌ها را چون فرامینی مطلق می‌انگارند. از این رو همان‌طور که موریس کورنفورت می‌گوید: "ایدئولوژی محصولی اجتماعی است و نه فردی." ایدئولوژی در این معنا محصول جمعی جامعه‌ای است که هنوز علم را جایگزین باورهای خیالی و پندارهای موهوم نکرده است. ایدئولوژی در این معنی آن دسته از باورهایی است که به از خودبیگانگی عمومی می‌انجامد و راه را برای شناخت‌های تازه و تجربیات نوین می‌بندد و انسان را در دایره دانسته‌هایی خیالی و موهوم محدود و محصور می‌کند. به باور مارکس، این پندارهای دروغین نتیجه‌ی تحمیل و تسلط عقاید طبقات حاکم به توده‌هاست. مارکس در کتاب "فقر فلسفه" می‌نویسد:‌ "همان کسانی که برحسب قدرت تولید مادی خود، روابط اجتماعی را برقرار می‌کنند، اصول و افکار و مقوله‌های فکری را نیز بر همان اساس به وجود می‌آورند." به این ترتیب طبقات حاکم به واسطه‌ی قدرت و ثروت خود ارزش‌ها و معیارهایی را که حیات مادی آن‌ها را تضمین می‌کند در نظام تولید و نظام فکری جامعه تحمیل می‌کنند. مارکس در کتاب "ایدئولوژی آلمان" مفهوم ایدئولوژی را آن چنان گسترش داد که تمامی عناصر روبنایی از جمله حقوق، اخلاق، زبان و مجموعه‌ی عقاید رایج را در بر گرفت. از سوی دیگر چنین مجموعه باورهایی که پا در سنت‌ها و منافع طبقه‌ی حاکم دارد، پیداست اجازه تغییر این ارزش‌ها را به نفع طبقات دیگر اجتماعی نمی‌دهد، از این رو طبقات حاکم همواره با هر گونه نوجویی و پویایی و افکار تازه مخالفت می‌کنند. مارکس می‌نویسد: "افکار طبقه حاکم در هر دوره‌ای عقاید رایج بوده است و این بدان معنی است که طبقه برخوردار از قدرت‌ مادی، قدرت معنوی را هم در دست دارد." با این دیدگاه طبقات حاکم به واسطه هژمونی ایدئولوژی خود همواره کنترل افکار عمومی و سمت و سو بخشیدن به باورهای مردم را نیز در دست می‌گیرند. به این ترتیب ایدئولوژی بر پایه ارزش‌های طبقه به مجموعه‌ای بایدها و نبایدها و انگارهای مطلقا خوب و بد تقسیم می‌شود.
لوئی آلتوسر نیز با الهام از مارکس ایدئولوژی‌ها را بیان کننده‌ی مواضع طبقاتی می‌داند و می‌نویسد: "ایدئولوژی نسبت تخیلی انسان‌ها با روابط واقعی سلطه‌گر بر زندگی ایشان است." آلتوسر ایدئولوژی را رابطه تخیلی انسان‌ها با مناسبات تولید و مناسبات طبقاتی می‌داند. به این ترتیب می‌توان ایدئولوژی را مجموعه‌ی پندارهایی دانست که با واقعیت مادی زندگی انسان‌ها پیوند دارد. آلتوسر می‌گوید ایدئولوژی انسان‌ها را به سوژه تبدیل می‌کند و این کار از طریق "استیضاح" فرد انجام می‌شود. برای مثال هنگامی‌که دولت به شما شناسنامه، گذرنامه و اوراق شناسایی دیگر می‌دهد، شما اذعان می‌کنید که هویت خود را بازشناخته‌اید و در حقیقت شما استیضاح شده‌اید و سوژه به‌شمار می‌آیید. آلتوسر مانند آنتونی گرامشی طبقه حاکم یا دولت را دارای سازوبرگ‌های ایدئولوژی می‌داند و آموزش، اخلاقیات، سیاست، رسانه‌ها، دین، نهادهای حقوقی و قضایی، هنرها و ورزش، همه را ذیل سازوبرگ‌های ایدئولوژی دولت تعریف می‌کند. از دیدگاه آلتوسر انسان‌ها به عنوان مخاطب با این سازوبرگ‌ها خطاب قرار می‌گیرند و به عبارت دیگر استیضاح می‌‌شوند. به این ترتیب انسان‌ها در مواجهه با سازوبرگ‌های ایدئولوژی تبدیل به سوژه می‌شوند.

#یادداشتها
@critical_thought

ادامه