تاملی در گونههای جدید نژادپرستی و دگرستیزی علیه تحقیر دیگری | اندیشه انتقادی
تاملی در گونههای جدید نژادپرستی و دگرستیزی علیه تحقیر دیگری
محسن آزموده
نژادپرستی فقط به این معنا نیست که به سیاهپوستان اجازه ندهیم به رستورانها یا هتلها وارد شوند، اینهم که میان پناهندههای بلوند و چشم آبی با دیگران تمایز بگذاریم، مصداقی بارز و آشکار از نژادپرستی است. اینکه در رسانهها یا شبکههای اجتماعی بگوییم اوکراین، افغانستان و عراق نیست و مردم این کشور اروپایی، «متمدن» هستند، مثال بارز و آشکار تحقیر دیگری و دگرستیزی است. این روزها در جریان حمله نظامی روسیه و اوکراین، مثالها و مصادیق نژادپرستی و تحقیر دیگری زیاد به چشم میخورد. منحصر به یک طرف ماجرا یا اینجا و آنجای جهان هم نیست. برای مثال در همان روزهای اول برخی به خیال خودشان به سنجش وضعیت افغانستان در جریان قدرتگیری طالبان با اوکراین حین حمله نظامی روسیه پرداختند و گفتند یا نوشتند: «دیدید؟ در افغانستان نیروهای نظامی و ارتش هیچ مقاومتی نکردند، رییسجمهورشان خیلی زود متواری شد، مردم فرار کردند و... اما در اوکراین رییسجمهور و دولت ایستادگی کردند، ارتش به مبارزه با نیروهای روس پرداخت و اکثریت مردم از دولت حمایت کردند و پایداری»! روشن است که این «شبهتحلیل»های دم دستی و مقایسههای سادهانگارانه بدون در نظر گرفتن شرایط و ویژگیهای خاص دو ماجرا و تفاوتهای سیاسی و جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی و اقتصادی، بیشتر به تخفیف ملتها و کوچک کردن آنها میانجامد. همچنین است وقتی برخی از مخالفان اوکراین یا موافقان با حمله روسیه، تصاویری از ردیف خودروها در بزرگراهها را بازنشر میکنند یا عکسها و فیلمهایی از پناهندگان این کشور را که میکوشند به هر طریقی از این کشور فرار کنند. این گروه هم زیر این عکسها و تصاویر جملات یا تعابیری مینویسند، مبنی بر اینکه «ببین آدمهای ترسو را، ببین مردم بیجربزه را، وطن و خاکشان را به راحتی رها کردهاند و فرار میکنند، اینها اگر میهندوست بودند، اینطور کرور کرور سرزمینشان را ترک نمیکردند و در برابر آنها که متجاوزین مینامند، ایستادگی و مقاومت میکردند و جان میباختند.» برخی حتی کار را به جایی میکشند که شغل و حرفه سابق یک نفر را مسخره میکنند. کم نبودند و نیستند افرادی که کمدین بودن زلنسکی، رییسجمهور اوکراین را مستمسک قرار دادند و آن را دستمایه استهزا او و طرفدارانش کردند. ایشان برای تحقیر بیشتر، او را «دلقک» خطاب کردند! گویی از دید ارزشگذارانه و یکسویه ایشان کمدین بودن یا دلقک بودن شغل و حرفهای زشت و ناپسند یا دستکم کوچک و حقیر است و لابد کسانی مثل چارلی چاپلین و باستر کیتون که به چنین حرفههایی مشغولند، آدمهایی کمارزش یا بیارزش و فرومایه هستند. یادآور نگاه تحقیرآمیز و از بالای خانواده و پدر هانس شنیر، شخصیت اصلی رمان تحسینشده و پرمخاطب «عقاید یک دلقک» اثر هاینریش بل که درس تئولوژی را رها کرده بود تا به کار مورد علاقهاش یعنی بازیگری و ایفای نقش دلقک بپردازد، اما از سوی خانواده طرد شد. هانس شنیر، در این رمان، انسانی فرهیخته، آموزشدیده و کتابخوان است، توماس آکویناس و بوناونتوره و بیش از دیگر فلاسفه مدرسی قرون وسطایی، کییرکه گور را میخواند، اما معتقد است که دل آدمیان را شاد کردن و خنده بر لبان ایشان آوردن، بسی مهمتر و ارزشمندتر است از مباحث ملالآور اسکولاستیک. خلاصه این روزها آدمها و گروهها با انگیزههای سیاسی و برای تخریب یکدیگر، به هر دستاویز نژادی یا عقیدتی یا جنسیتی یا قومی و قبیلهای یا مذهبی یا طبقاتی متوسل میشوند. ابعاد و گستردگی این برخوردارها گاه آنچنان زیاد و متنوع است که تفاوتی میان طرفین ماجرا به چشم نمیخورد. همه تا میتوانند از این ابزارها برای تبلیغ علیه یکدیگر بهره میبرند. جالب است که مثل اکثر جنگها هر دو سو نیز مدعی حقیقت و بهرهمندی از آن هستند و طرف مقابل را به دروغگویی و بیاخلاقی متهم میسازند. اما واقعیت این است تا زمانی که نگاه برابر به انسانها به رغم تفاوتها و اختلافهای آنها شکل نگیرد و به تعبیر هانا آرنت، سیاست ایزونوم (برابرخواه) میان افراد جامعه حاکم نشود و پارادایم یا گفتمان حاکم بر سیاست، همان نگاه رایج «رئال پلیتیک» مبتنی بر جدایی تام و تمام اخلاق از سیاست باشد، دم زدن از حقیقت سخن گزافی بیش نیست و این تنها زور و خشونت عریان است که در مواقع صلح ناپایدار با زرورق الزامات و بازدارندگیهای حقوقی و قانونی حرف اول را میزند، اما در موقعیتهای جنگی با پاره کردن این پوسته ظاهری، واقعیت تلخ و خشن خود را به شکل جنگهایی نابرابر آشکار میسازد و آن تعبیر مشهور و ناامیدکننده آدورنو را به خاطر میآورد که «تاریخ جهانی حرکتی از بربریت به سوی انسانگرایی نیست، بل حرکتی است از تیر و کمان به بمب مگاتنی»