2021-04-23 17:18:18
دارم به روزی فکر میکنم
که تو یه روز سردِ زمستون، تو یکی از کافه های دنج انقلاب روبه روت نشستم !
من حواسم نیست و تو پرتِ من شدی!
یهو میخندی و یاد پنجاه سال بعد میوفتی .همون روزا که موهای شقیقه ات سفید شده و هی سعی میکنی خودتو جوون نشون بدی.
همون روزا که من همون لباس گل گلی قرمزمو میپوشم و میام رو به روت میشینم !
تو معمولا از همون اتفاق های سیاسی حرف میزنی ،که هیچوقت علاقه ای بهشون نداشتم !
اما چون تو برام تعریف میکنی،
حاضرم ده ها بار کنارت بشینم و بهت گوش کنم.
همون روزا که دیگه خبری از حالِ بدِ امروز نیست!
همون روزا که خیلی از آدم های الان دیگه کنارمون نیستن.انگار که فقط منو و تو برای هم موندیم و خبر نداشتیم!
من زاده ی آغوش خودت بودم و بی خبر بودم !
کاش محکوم به حبس ابد تو آغوشت باشم...!
@Cuddle | رومینا معین زاده
1.8K views14:18