نگاهی به شلواراشون کردم خیلی باد کرده بود و انگار میخواست لباس | داستان
نگاهی به شلواراشون کردم خیلی باد کرده بود و انگار میخواست لباسشو پاره کنه... اروم اروم با چشمایی که ش.ه.و.ت موج میزد اومدن جلوتر که یکیشون بهم چشمکی زد و گفت: جوننن که میخوام پاره کنم توروحاظری؟ که اون یکی پیشدستی کرد و گفت: نظرت در موردرابطه سه نفره…