2019-05-20 06:14:18
#پارت_332
#رئیس_مغرور_من
بلاخره بعد از مدت ها برگشته بودم شرکت و دوباره مشغول به کار شده بودم رابطه ام با آریا شکر آب شده بود فقط بخاطر قضیه ی اون شب نمیدونستم آریا هنوز داره به کارش ادامه میده یا نه اما اینطور که معلوم بود هنوز داره به رابطه اش ادامه میده!
از روی میز بلند شدم تا برگه هایی که آماده کرده بودم رو برای آریا ببرم هنوز در اتاق رو نزده بودم که سر و صدا هایی داشت از اتاق میومد ، گوش تیز کردم صدای خشن آریا داشت میومد:
_گمشو بیرون تا ندادم بندازنت بیرون زنیکه ی پتیاره
صدای نازکی اومد:
_وقتی زنت فهمید بچه ات تو شکم منه اونوقت یاد میگیری با من ....
_خفه شو صدات و ببر!
با شنیدن صدای عربده اش دستم رو روی قلبم گذاشتم نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آروم باشم گرچه برام سخت بود اما من هنوزم به اریا اعتماد داشتم اگرچه دلم رو شکسته بود اما بهش اعتماد داشتم و میدونستم هیچوقت کاری نمیکنه که من نابود بشم!
بی هوا در رو باز کردم که حرف تو دهن دختره ماسید اخمام رو تو هم کشیدم و گفتم:
_اینجا چخبره!؟
آریا کلافه دستی داخل موهاش کشید و گفت:
_بهت توضیح میدم طرلان تو ....
دستم رو بالا بردم که ساکت شد نگاهم رو به دختر روبروم دوختم صورت آرایش کرده و یه تیپ افتضاح که از قیافه اش معلوم بود چیکاره اس
_شما!؟
بهم خیره شد و با لحن مسخره ای گفت:
_عشق شوهرت!
صدای عصبی آریا بلند شد:
_دوست داری همینجا دخلت رو بیارم زنیکه.
اون زن به آریا خیره شد و با خونسردی گفت:
_چته چرا عصبی میشی دروغ میگم مگه
_من همسر آریا هستم!
با شنیدن این حرفم به صورتم دقیق شد پوزخندی کنج لبهاش نشست و با وقاحت گفت:
_پس اون دختره تویی
_بهتره دست از سر زندگی من برداری
با شنیدن این حرف من شروع کرد به قهقه زدن وقتی خنده اش تموم شد بهم خیره شد
_من دست از سر زندگی تو بردارم یا تو دست از سر زندگی من برداری!
_آریا نه عاشق زنی مثل تو بوده و هست نه بهت قول ازدواج داده نه حتی باهات رابطه داشته!
ابرویی بالا انداخت و گفت:
_از کجا انقدر مطمئنی آریا با من هیچ رابطه ای نداشته!؟
با شنیدن این حرفش برای یه لحظه قلبم لرزید و حس کردم رنگ از صورتم پرید که باعث شد لبخندی روی لبهاش بشینه سریع خودم رو جمع و جور کردم و گفتم:
_از آریا و عشقی که بهم داره مطمئنم هیچوقت همخواب دختری مثل تو که معلومه چیکاره ای نشده!
3.4K views03:14