هیج کجا نبود که بشود از دست آدمی خلاص شد. آن ها همه جا بودند ؛ | Ax Caption 💜
هیج کجا نبود که بشود از دست آدمی خلاص شد. آن ها همه جا بودند ؛ از این همه همهمه و هیاهو گوش هایم سوت می کشید . سنگینیِ بار هستی شانه ام را خمیده کرده بود ، دلم میخواست با چمدان کوچکم سفری به ناکجا آباد بروم اما نمیشد برای همین به باران پناه میبردم ، به صندلیِ کنارِ پنجره ، و هر ایستگاه دلم نمی خواست پیاده شوم