قورباغه تو کلاس ورجه ورجه میکرد! آقای افتخاری گفت: قاسم این "قورباغه" را از کلاس "بینداز بیرون" قاسم گفت: آقا اجازه ما از قورباغه میترسیم! آقا افتخاری گفت: ساسان تو اینقورباغه را بینداز بیرون ساسان گفت:آقا اجازه ما هم میترسیم آقای افتخاری گفت: بچهها کی از قورباغه نمیترسه؟ من گفتم: آقا اجازه؟ ما نمیترسیم! گفت: کیف و کتابت را بردار، از کلاس "برو بیرون" گمان میکنم محمود مرا لو داده باشد، وگرنه آقای افتخاری از کجا میدانست، من قورباغه را به کلاس آوردم؟!