سخنی چند با #امیرحسین_بانکی_پور نماینده اصفهان جناب بانکی پور | دوست داران دانایی
سخنی چند با #امیرحسین_بانکی_پور نماینده اصفهان
جناب بانکی پور! نه شما را می شناسم و نه دوست دارم بشناسمت! فقط شنیدم که افاضه فرموده بودید: که دختران مجرد ایرانی با شیعیان کشورهای دیگر ازدواج کنند!!
در جایی خواندم که دکترای فلسفه غرب دارید و پیشوند پرطمطراق دکتری را یدک می کشید ولی تفکراتتان شبیه افرادی که میگویند دختر را به هرکس و ناکس بدهی برنده ای!! #مدرک گرفته ای ولی #مطلب را نه!! آموزش خوب ندیده ای؟!
کاش من معلم #تاریخت بودم و علل شکل گیری و شعار #سربداران را بهت می آموختم تا بدانی که ایرانی سر به دار می دهد ولی تن به ذلت نمی دهد و شاهد ما به بیگانه شمشیر ماست!!
کاش من معلم #آمادگی_دفاعیت بودم و بهت می آموختم که نوجوان سیزده ساله ما زیر تانک رفت ولی زیر بار ذلت نرفت!!
کاش من معلم #ادبیاتت بودم و #غیرت را برایت تعریف میکردم که به معنی عدم ورود غیر به حریم مهرورزی می باشد و اگر ذره ای غیرت ایرانی در وجودت بود چنین پیشنهادی ارائه نمی کردی!
کاش من معلم #منطقت بودم و #ایران را تعریف لغوی می کردم بمعنای #سرزمین_نجیب_زادگان و نجابت ایرانی اصیل اجازه نمی دهد خود را در اختیار بیگانه قرار دهد!!
و کاش میفهمیدی این پیشنهادت توهین به ۸۵ میلیون ایرانی است و باید از ۸۵ میلیون ایرانی عذر خواهی کنی!!!
در پایان این شعر #احمد_شاملو را برایت پیشکش میکنم و بخدا می سپارمت :
ما فریاد میزدیم…
«چراغ! چراغ!» و ایشان درنمییافتند. سیاهی چشمِشان سپیدی کدری بود اسفنجوار شکافته لایهبر لایهبر شباهت برده از جسمیّتِ مغزشان. گناهیشان نبود: از جَنَمی دیگر بودند.