#نجابت_و_بردباری مسیری را با یک راننده تاکسی پیمودم و وقتی صح | دوست داران دانایی
#نجابت_و_بردباری
مسیری را با یک راننده تاکسی پیمودم و وقتی صحبتهایمان گل انداخت و سنش را پرسیدم دیدم که بسیار بیشتر از شناسنامهاش نشان میدهد ، سفرۀ دلش را که باز کرد شریک دردهایش شدم بی آنکه بتوانم مرهمی بر زخمانش بگذارم : « شبها راننده کامیون هستم و تا نزدیک صبح بار شن حمل میکنم و روزها هم مسافر کشی میکنم و تنها چند ساعت برای ناهار به خانه سر میزنم ، زمانی که دارند کامیون را بار شن میزنند ، کمی میخوابم و در طول روز هم هر وقت مسافر کم باشد کنار خیابان چرتی میزنم تا بتوانم کار کنم ، بعضی شبها با چوب کبریت چشمهایم را باز نگه میدارم ، دو طرفش پنبه می گذارم و بین پلک هایم قرارش میدهم تا چشمم بسته نشود ... راستش از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان گاهی آرزوی مرگ میکنم اما باز نگرانی بابت آیندۀ خانوادهام پشیمانم میکند ، مستاجرم و دخترم دانشگاه آزاد پزشکی میخواند ، خودش به خاطر شهریه نمیخواست برود اما ثبتنامش کردم ، از وقتی که در یکی از ترمها سرجلسه امتحان بین آن همه همکلاسی نام دخترم را خواندند و به دلیل بدهی از جلسۀ امتحان بیرونش کردند دیگر شب و روز ندارم ، حالا که قرار است خانوم دکتر شود دلم طاقت نمیآورد اینطوری بین همه سرشکسته باشد ... داشت میگفت و میگفت و هنوز رنجنامهاش به نیمه هم نرسیده بود که به مقصد رسیدیم و از او خداحافظی کردم ...
اتقوا اللّه ... از خدا بترسید و مردم را قربانی بازیهای کثیف سیاسی خود نکنید ، مردم ما حق دارند در آرامش و آسایش باشند ، مردم ما حق دارند مانند بسیاری از ملتهای دنیا ، هر روز شاهد پیشرفت جدیدی باشند و در نگاه مسوولانشان قدرشناسی و خدمتگزاری ببینند ، مردم حق دارند وقتی به فرزندانشان مینگرند آسوده خاطر باشند که آیندۀ آنها روشن است نه این که حتی نسبت به فردای خودشان هم بیمناک باشند ... بدانید که اگر مردم صبورانه با مشکلات کنار میآیند از نادانیشان نیست بلکه از نجابت و بردباری شان است.