Get Mystery Box with random crypto!

دندانپزشک و برادر میوه‌فروشش خاطره ای از دکتر مجید میری اوای | دندان نگار

دندانپزشک و برادر میوه‌فروشش

خاطره ای از دکتر مجید میری

اوایل دهه ی نود یک خانمی بیمار من بود بی نهایت گیر و بی ادب و بد حساب همساده هم بود و هیچ جور نمیشد از شرش خلاص بشم همون زمان برا میوه فروش سر کوچه هفته ی یکی دو بار هلو میفرستادم از باغ...برا اینکه ممکن بود با بیمارام تو مغازه فیس تو فیس بشم بهش گفته بودم بک داداش دوقلو دارم اسمش مجیده دندانپزشکه سر چهار راه بی نهایت بداخلاق و بد قلق چهره ی ما دوتا باهم مو نمیزنه....یک روز تا پا گذاشتم تو میوه فروشی همین خانم رو دیدم که با فروشنده پچ پچ میکنه و اونم هی سرشو میده بالا میگه نه نه این وحید برادرشه ... یک پنج دقیقه باهم اختلاط کردن و خانومه برگشت سمت من و بلند جلو مشتریا گفت سلام آقای دکتر ....خوبین شما؟ هیچی نگفتم....دوباره بلند گفت: آقای دکترمیری.....با شمام....خیلی جددی خیره شدم تو صوزتش و گفتم بله؟ خندید سربسر میذاری دکتر؟....محکم خیره شدم تو چشماش و گفتم شاید منو با برادرم اشنباه گرفتین من وحید شون هستم ....یکی دوبار اصرار کرد منم کم نیاوردم و مات و مبهوت خیره شدم تو صورتش ....یهو خرید هاشو انداخت رو پیشخوان مغازه و گفت: بیشعور ...کصافط...لعنتی ..‌.
و از مغازه زد بیرون و همزمان صدای قهقهه ی فروشنده و شاگرداش فضا رو پر کرد....باخنده پرسیدم داستان چیه ؟ چرا میخندین ...شاگردش جواب داد : یکساعته داره میگه این آقاهه دکتر دندانپزشکه سرچهار راه باهاش دوبله حساب کنین....هرچی ما میگیم نخیر این وحیدشونه قبول نمیکنه ....باهم شرط بستیم که اگه تو دکتر بودی پول میوه ها رو حساب نکنه....ولی میدونستیم اشتباه میکنه و ما بردیم....بزرگترین نتیجه ی مثبت این اتفاق همین بود که دیگه این خانم پاشو تو مطب من نگذاشت‌...

@DandanNegaar