2022-09-07 14:30:06
بخش سوم
#قاروره_خونین
#خاک_خونین
مرحوم شیخ مفید (رح) در کتاب الارشاد مینویسد:
«عَنْ اُمِّ سَلَمَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ اَشْعَثُ اَغْبَرُ وَیَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی اَرَاکَ اَشْعَثَ مُغْبَرّاً فَقَالَ اُسْرِیَ بِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ اِلَی مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ فَرَاَیْتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ اَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ اَزَلْ اَلْتَقِطُ دِمَاءَهُمْ فِیهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا فَقَالَ خُذِیهِ وَ احْتَفِظِی بِهِ فَاَخَذْتُهُ فَاِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ اَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ شَدَدْتُ رَاْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ (ع) مُتَوَجِّهاً نَحْوَ اَهْلِ الْعِرَاقِ کُنْتُ اُخْرِجُ تِلْکَ الْقَارُورَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَاَشَمُّهَا وَ اَنْظُرُ اِلَیْهَا ثُمَّ اَبْکِی لِمُصَابِهَا فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ اَخْرَجْتُهَا فِی اَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ اِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَاِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَضَجِجْتُ فِی بَیْتِی وَ کَظَمْتُ غَیْظِی مَخَافَةَ اَنْ یَسْمَعَ اَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ اَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ وَ الْیَوْمِ حَتَّی جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحُقِّقَ مَا رَاَیْتُ.» [۱] [۲]
«از امسلمه روایت شده که وی گوید: در یکی از شبها حضرت رسول از ما دور شدند و این غیبت مقداری بطول انجامید، پس از مدتی آمدند در حالی که غبارآلود و گرفته به نظر میرسیدند، و دست خود را هم بهم گذاشته بودند، عرض کردم: یا رسول اللَّه ترا غبارآلود میبینم، فرمودند: مرا در این شب به عراق بردند و در محلی بنام کربلا فرود آوردند، و من در آن جا محل شهادت حسین را دیدم که با گروهی از فرزندان و اهلبیتم در آن جا شهید خواهند شد، و من همواره خون آنها را جمع میکردم و اینک مقداری از آن خونها در دست من موجود است.
در این هنگام پیغمبر خونها را به من دادند و فرمودند: این خون را نگهدارید من خون را از آن جناب گرفتم؛ در حالی که مانند خاک سرخی بودند، خون را در میان شیشهای نگهداشتم، هنگامی که حسین (ع) به طرف عراق حرکت کردند من هر روز آن شیشه را نگاه میکردم و او را میبوئیدم، و به مصیبت او میگریستم.
روز دهم محرم که فرا رسید اول روز به شیشه نگاه کردم او را به حال اول دیدم و در آخر روز بار دیگر در وی نگاه کردم مشاهده کردم تبدیل بخون غلیظی شده، ناگهان فریادی کشیدم، و لیکن از ترس دشمنان او مطلب را مخفی داشتم، من همواره در انتظار بودم که ناگهان خبر قتل حسین بن علی (ع) را در مدینه اعلام کردند.»
و نیز مینویسد:
«وَ رَوَی السَّمَّاکُ عَنِ ابْنِ الْمُخَارِقِ عَنْ اُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَیْنُ (ع) فِی حَجْرِهِ اِذْ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اَرَاکَ تَبْکِی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ (ع) فَعَزَّانِی بِابْنِیَ الْحُسَیْنِ وَ اَخْبَرَنِی اَنَّ طَائِفَةً مِنْ اُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ لَا اَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی.» [۳]
«امسلمه گوید: یکی از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسین (ع) نیز در دامن او بودند، در این هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد، عرض کردم:
یا رسول اللَّه تو را گریان مشاهده میکنم. فرمود: جبرئیل نزد من آمد و مرا نسبت به حسین تسلیت گفت، و به من اطلاع داد که گروهی از امت من او را خواهند کشت، خداوند آنان را از شفاعت من محروم میگرداند.»
پی نوشتها:
۱. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۳۰، فصل فی فضائل الامام الحسین و مناقبه.
۲. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۴۲۹، الفصل الثالث فی ذکر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله
۳. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۳۰، فصل فی فضائل الامام الحسین و مناقبه. و اعلام الوری باعلام الهدی، ص۲۱۹
#حدیث_قاروره #تربت_خونین #تربت_کربلا #حائر_الحسین
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
مرکز طب اسلامی آیت الله تبریزیان
@daroo100
51 views11:30