فرهاد حسن زاده سوژه رمانهایش را از کجا میآورد؟ بستگی دارد | داستان نویس نوجوان
فرهاد حسن زاده سوژه رمانهایش را از کجا میآورد؟
بستگی دارد که بهدنبال سوژه برای کدام گروه سنی باشم. گاهی ذهنم را رها میکنم و اجازه میدهم اثر خودش خودش را بنویسد. بعد هنگام بازنویسی به مخاطب فکر میکنم. اما گاهی نه. به مخاطب فکر میکنم. اینجا فرق میکند. سوژهها برای داستانهای بزرگسال و نوجوان با کودک متفاوت است. سوژهها برای نوجوانان را از همین مصاحبهها و خاطراتی پیدا میکنم که افراد مختلف برایم بیان کردهاند یا تجربه شخصی خودم بوده یا خبرهایی که از اخبار روزنامهها یا فضای مجازی میشنوم که عمدتا سوژههایم برای این گروه سنی را تشکیل میدهند. برای کودکان، موضوع فرق میکند و شکلهای مختلفی دارد، در آنجا بیشتر جریان آزاد فکر است که سوژه را شکل میدهد. یا فیالبداهه شروع به نوشتن میکنم بدون اینکه قبلا طرحداستانی و هدفی برای خودم تعریف کرده باشم. داستان بدین ترتیب ساخته میشود و شکل میگیرد و از قضا خیلی خوب از آب در میآید. گاهی برخی از کارهایم براساس تصویر بوده است.
با نگاه کردن به تصویر یا عکسی خیال انگیز ایده داستانی در ذهنم شکل گرفته و بعد تبدیل به داستان شده است. مثلا زمانی که در نشریه دوچرخه کار میکردم یک بار دیدم که هیچ داستانی برای چاپ نداریم و پوشه داستان خالی بود و فرصتی هم برای گرفتن و سفارش داستان نبود. در نتیجه به یکی از مجلات خارجی که در دفترمان زیاد بود مراجعه کردم و دیدم تصویرهای خوبی دارد براساس تعدادی از تصویرهای آن نشریه فرانسوی داستانی نوشتم. در واقع «شیمپالو» از همانجا شکل گرفت. وقتی چاپ شد هم بسیار مورد استقبال بچهها قرار گرفت و ادامه پیدا کرد. داستان «کوتی کوتی» هم همینطوری شکل گرفت، براساس یک تصویر نقاشی که آن را دیدم و با آن ارتباط حسی پیدا کردم. بعد کمکم این بچه هزارپا شخصیت پیدا کرد. یک بار هم هیچ سوژهای برای نوشتن نداشتم و طبق همان تمرینی که به بچهها میدهم چشمهایم را بستم و شروع کردم خطهای درهم و برهمی روی کاغذ کشیدم و بعد دیدم که چندتا شکل در بین آن خطوط به ذهنم میرسد، یکی از آنها دوچرخهای بود که در باد دفرمه شده بود و داستان «باد و دوچرخهسوار» را نوشتم، براساس همان تصویر کاملا ذهنی. معمولا سوژهها برای کودکان به همین شکل فانتزی میآید.