Get Mystery Box with random crypto!

Locked 🔒

لوگوی کانال تلگرام deelbarism — Locked 🔒 L
لوگوی کانال تلگرام deelbarism — Locked 🔒
آدرس کانال: @deelbarism
دسته بندی ها: طرح , نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 70
توضیحات از کانال

• ا‏ولا : دوسِـــ♡ـــت دارم
• دوما : اولا •♥️💍•
.
.
.

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2022-01-11 23:12:52
2.0K views20:12
باز کردن / نظر دهید
2022-01-11 18:07:29
2.6K views15:07
باز کردن / نظر دهید
2022-01-10 22:46:48 مثلا قبلش قرص بخوره بهت بگه امشب بریزش توم
1.6K views19:46
باز کردن / نظر دهید
2022-01-10 14:21:36
2.6K views11:21
باز کردن / نظر دهید
2022-01-10 12:14:52 #استاد_دانشجو #پارت1 #لیلی سرعتم و زیاد کردم تا قبل از قرمز شدن چراغ رد بشم اما از شانس گندم همون لحظه چراغ قرمز شد. موتور و نگه داشتم.به خاطر دختر بودنم نمی‌تونستم این کلاه کاسکت کوفتی و از سرم در بیارم تا یه کم باد به کلم بخوره. بی حوصله سرم و چرخوندم و…
2.8K views09:14
باز کردن / نظر دهید
2022-01-09 19:32:52 #استاد_دانشجو
#پارت1
#لیلی
سرعتم و زیاد کردم تا قبل از قرمز شدن چراغ رد بشم اما از شانس گندم همون لحظه چراغ قرمز شد.
موتور و نگه داشتم.به خاطر دختر بودنم نمی‌تونستم این کلاه کاسکت کوفتی و از سرم در بیارم تا یه کم باد به کلم بخوره.
بی حوصله سرم و چرخوندم و توی ماشین کناری چشمم به استاد مهرداد آریا فر افتاد. لبخندی زدم. چند سال میشد ندیدمش؟به گمونم چهار سال...
سرم و نزدیک بردم تا چیزی بگم که با دیدن شخص کنارش خشکم زد.
امکان نداشت... امکان نداشت اونی که کنارشه زن آرمین باشه...اما خودش بود مطمئنم... شاید تغییر زیادی نسبت به عکساش کرده بود اما مطمئنم که خودش بود. هانا مجد...
ماتم برد... یعنی تمام این سال‌ها زنده بود؟ زنده بود و بدون اینکه نشونی از خودش بده آرمین و توی حسرت خودش گذاشت؟
با صدای بوق‌ ماشین های پشت سر به خودم اومدم و راه افتادم....
باید به آرمین می‌گفتم. باید می‌فهمید این همه سال به حسرت کی نشسته!
با اینکه کار داشتم اما پشت سر ماشین استاد آریا راه افتادم.
ده دقیقه بعد ماشینش رو جلوی یه خونه پارک کرد. با فاصله ازشون ایستادم.
هر دو شون از ماشین پیاده شدم.
چشمام و ریز کردم تا با دقت بیشتری ببینم و بیشتر مطمئن شدم که این دختر هانا مجده!
گوشیم و در آوردم و بدون اینکه نگاه ازشون بگیرم شماره ی آرمین و گرفتم.
طبق معمول جون به لبم کرد تا جواب داد.
تند گفتم
_یه آدرس می‌گم بیا اینجا...
بی حوصله گفت
_کار دارم الان.
با حرص گفتم
_مهمه... بلند شو بیا همین الان!
_باز چه غلطی کردی؟بگو آدرس و...
آدرس و که بهش گفتم،گفت
_تو جلوی خونه ی مهرداد چه گهی میخوری؟
کلافه گفتم
_فقط بیا آرمین...
تلفن و قطع کردم... امیدوار بودم بیاد و با چشم خودش ببینه... چهار سال بالای سر قبری گریه میکرده که توش مرده ای نبوده.
یک ربعی منتظر موندم تا بالاخره سر و کلش پیدا شد.
ماشین شو جلوم پارک کرد و پیاده شد. عصبی به سمتم اومد و گفت
_وای به حالت بفهمم باز یه گند جدید بالا آوردی.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم
_نه خیر فقط خواستم یه چیزی نشونت بدم.
با اخم و منتظر بهم زل زد. از شانس خوبم همون لحظه در خونه ی استاد باز شد..
آرمین سرش و برگردوند...
استاد آریا با یه چمدون اومد بیرون... اخمای آرمین بیشتر در هم رفت.
همون لحظه هانا در حالی که دست یه دختر بچه رو گرفته بود اومد و درو پشت سرش بست.
چشمم که به آرمین افتاد لبم و گاز گرفتم...
فکر کنم قیامت در راه بود.




-@Deelbarism
3.7K views16:32
باز کردن / نظر دهید
2022-01-09 19:32:50 شروع رمان استاد دانشجو یه رمان فول سکسی و هات
3.2K views16:32
باز کردن / نظر دهید
2022-01-09 13:15:26
3.9K views10:15
باز کردن / نظر دهید
2022-01-08 15:57:24 مثل لذت اون صدای جذابش وقتی صبح از خواب بیدارش میکنی و عصبیه ولی چیزی بهت نمیگه
657 views12:57
باز کردن / نظر دهید
2022-01-08 10:27:31
1.6K views07:27
باز کردن / نظر دهید