روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد.
خرگوشی از آن جا عبور می کرد
از کلاغ پرسید:
آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟
کلاغ حیله گرانه گفت:
البتّه که می تونی..!خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد
ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد.
کلاغ خنده زنان گفت:
برای این که مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی .
باید این بالا بالا ها بنشینی عزیزم
و این حکایت همچنان باقیست...!
♡•@Del_bespar •♡