2022-05-05 13:25:00
#شناخت ِ #دوربین ، لازمه ی نقد سینمایی
هنر، نگاه انسان است به جهان. در هنر-صنعتِ سینما، نگاه انسان را دوربین می سازد و جهانش را میزانسن. در هر لحظه ی سینمایی، از تمامِ جهان چیزی نمی بینیم جز یک قاب. هر قاب، محصول تعامل بینشِ دوربین و آن تکه از جهان است که در میزانسن (صحنه) متجلی شده. در سینما، مثل هر جای دیگر، شناخت کلی حاصل نمی شود جز با دقت در جزئیات.
بنابراین برای درکِ درستِ کلیتِ یک سکانس، کلیتِ یک فیلم، کلیتِ کارنامه ی یک کارگردان، کلیتِ یک سبکِ سینمایی، کلیتِ سینماهای ملی، و بالاخره کلیتِ سینما به عنوان بی واسطه ترین، عینی ترین، غالب ترین و بین المللی ترین زبانِ بشری، راهی نداریم جز شناختنِ جزئی ترین ویژگی های دوربین (بینش) و میزانسن (جهان). تنها از این طریقِ دقیق است که می توان به جهان بینیِ سینمایی رسید. این جزئی نگری اگر هم کافی نباشد، بدون شک لازم است.
کتاب ها و سایت ها پر است از تعاریف مختصات دوربین در سینما، و قاعدتاً نباید اختلاف و نقصی در فهم این ویژگی ها و کارکردشان در فرمِ فیلم ها وجود داشته باشد. اما وقتی نظراتِ مغایر و گاه متعارضِ اهل فیلم بینی، تحلیل پراکنی و نقدنویسی، از سینه فیل های کوچک و کم ادعا گرفته تا منتقدین معروف و به اصطلاح معتبر ایرانی و خارجی را می بینیم، معلوم می شود که پایبستِ خانه هایمان به یک اندازه آباد نیست.
پس اگر واقعاً دردِ دیالوگ داریم و دغدغه ی شناخت، باید برگردیم و تمام جزئیات جمله های زبان تصویر متحرک را با آرامش و دقت از اول مرور کنیم. در این راه، گریزی از جستجو و ترجمه ی آرای دیگران نیست؛ اما این ها باید نقطه ی آغاز باشند نه پایان. لازم است ما نیز ذهنیت و زبان مستقل خودمان را پیدا کنیم، و با نقد و تکمیل آنچه گفته اند، مبانی نظری و چهارچوب های تحلیلی نقد سینمایی را، از موضع زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، ارتقا دهیم.
گفته اند که دوربینِ سینما شش وجه دارد: ۱) عدسی ۲) ارتفاع ۳) فاصله ۴) زاویه ۵) مسیر ۶) سازوکار یا مکانیسم. در تحلیل نما، مثل عکاسی، می توان تا حدی به موارد ۱ تا ۴ پرداخت؛ اما برتری و پیچیدگی سینما را باید در ترکیب قاب بندی با حرکت دوربین دید. به همین دلیل معمولا به تحلیل سکانس یا بخشی از آن نیاز داریم. همین جاست که با ستون بنای سینما یعنی تدوین هم روبرو می شویم.
به علاوه تحلیل و نقد اجزای غیر تصویریِ سینما، یعنی موسیقی و کلام، باید با تحلیل تصویر متحرک عجین باشد. همان طور که نادیده گرفتن حرکت دوربین و تدوین می تواند نقد ما را به تحلیل چند قاب عکس مجزا تنزل دهد، بررسی داستان، دیالوگ و موسیقیِ متن فارغ از کانتکستِ بصری یعنی تمام تصاویر متحرک قبل و بعد آن ها نیز ممکن است بحث را در بهترین حالت به چیزی شبیه نقد ادبی، بررسی روایت شناختی یا تحلیل موسیقاییِ صرف تبدیل کند.
هر موضع و داوری کلی در باب یک فیلم، اعم از نقد سلبی یا ایجابی، وقتی قابل اعتنا خواهد بود که منتقد بتواند آن را با اتکا به نمونه های عینی از روند تعامل دوربین و میزانسن آن هم در قالبِ رشته نماهای متوالی یک یا چند سکانس تبیین کند. در غیر این صورت آن مواضع توخالی اند و آن داوری ها فاقدِ ارزش و معنای سینمایی.
فرارِ سینه فیل های پرادعا و بی استدلال از میدان شناخت و تحلیل جزئیاتِ متوالی و به هم پیوسته ی زبان تصویر متحرک و پناه بردنشان به کلی گویی های مبهم روشنفکرنمایانه و محتوامحتور بهترین نشانه برای جدا کردنِ آن ها از منتقدینِ فرم شناس و اصولگرایی ست که تلاش می کنند موضع حسی و عقلی شان نسبت به کلیتِ یک فیلم را در قالب تحلیل سکانس های آن اول به خودشان و بعد به دیگران توضیح دهند، آن هم با اولویت قرار دادن دوربینِ میزانسن پرداز.
نقدِ راستین از دو چیز رهاست: ۱) منفی بافیِ عیب جویانه ی سرکوبگر و ۲) مثبت تراشیِ کورکورانه ی توجیه گر. اولی زاییده ی نفرت است و دومی نتیجه ی عشق. برای عبورِ موفقیت آمیز از پل صراطِ شناختِ بی طرفانه، لازم است اجزای تصویر متحرک را بدون پیش داوری یا شیفتگی بررسی کنیم؛ تنها از این قدم های کوچک ولی استوار است که می توانیم به مواضع بلند و داوری های کلی تر برسیم، و لاغیر.
در آینده به جزئیاتِ دوربین سینما و جهانی که می سازد بیشتر خواهیم پرداخت. شما هم اگر نقد، سوال یا پیشنهادی دارید لطفاً به اطلاع نگارنده برسانید.
محمدعلی شمس، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
@neoshams
@delegraam
478 viewsedited 10:25