Get Mystery Box with random crypto!

کافه دلکده

لوگوی کانال تلگرام delkadesher — کافه دلکده ک
لوگوی کانال تلگرام delkadesher — کافه دلکده
آدرس کانال: @delkadesher
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.35K
توضیحات از کانال

ترک دل و جان کردم تا بی‌دل و جان گردم
یک دل چه محل دارد صد دلکده بایستی
◍⃟♥️◍⃟♥️◍⃟♥️◍⃟♥️◍⃟♥️◍⃟♥️◍⃟♥️
ابیات و متون ناب و برگزیده

Ratings & Reviews

4.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-08-27 09:19:07


طلوع گرم چشمانت مرا صادق ترین صبح است
اگر نه کار خورشید جهان عادت شده ما را

#مهدی_عنایتی

@delkadesher
296 views06:19
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 16:33:22

جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد

همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد


#حافظ

@delkadesher
305 viewsedited  13:33
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 10:53:00

یکی از لذت‌های زندگی من عکس گرفتن از آدم‌هایی است که وسط خیابان همدیگر را بغل می‌کنند. آدم‌هایی که شل همدیگر را بغل می‌کنند؛ مثل ماست. یا آدم‌هایی که آن‌طور سفت و خشن همدیگر را بغل می‌کنند که فکر می‌کنی همین الان است که دوبنده‌هایشان را بپوشند و کشتی بگیرند. یا آدم‌هایی مثل این دو نفر که عکس‌شان را گرفتم. همین آدم‌هایی که با رعایت تمام ظرائف همدیگر را بغل می‌کنند. مثل پیچیدن پیچک دور نهال لاغر گیلاس و این برنامه‌ها. از بین همه‌ی این‌ها، من همین دسته‌ی آخر را ستایش می‌کنم. آدم‌هایی که ظرافت رفتاری دارند.

من بنده‌ی آدم‌های ظریف هستم (به غیر از جواد). ظرافت که فقط در بغل کردن و بوسیدن نیست. همه جا هست. همین سفر آخرم به تهران. از کریم‌خان می‌خواستم برگردم آریاشهر. دمِ غروبِ پرترافیکِ تهران که تاکسی گیر نمی‌آید. بالاخره خودم را تقریبا انداختم جلوی یک پرایدِ پا به سن گذاشته و راننده‌ی جوانش را قانع کردم که من را برساند آریاشهر. گفت بپر بالا. من هم پریدم بالا. دنیای داخل پراید خیلی با آن غروب پرترافیک فرق داشت. تمیز بود. راننده موهایش را دم اسبی بسته بود و یک سبیل زورویی منظم هم برای خودش تراشیده بود. راه که افتاد از توی آینه نگاه کرد و گفت: «اجازه دارم آهنگ روشن کنم یا با کَسَت نیست سر گفت و شنود ای ساقی؟». اصلا طوری گفت که انگار خودِ آقا هوشنگ ابتهاج پشت فرمان است. بعد هم طوری رانندگی کرد که انگار یک قدح شربت زعفران بغل کردم و می‌ترسد بریزد. بهش گفتم که اگر دلش خواست مسافر هم بزند. گفت اگر آدم مستاصل دید، حتما. که یک نفر را دید و سوار کرد و پول هم نگرفت ازش. آدم این قدر ظریف و محتاط؟

یک معلم ادبیات داشتیم اهواز که ناظم‌مان هم بود. قشنگی‌اش این بود که تک‌تک کلماتش را با ظرافت و حوصله انتخاب می‌کرد و می‌زد. اغلب زبانش را قبل از هر جمله می‌کشید روی لبش. انگار بین دو نیمه‌ی فوتبال باشد و بخواهند زمین را آماده کنند برای نیمه‌ی دوم. این زبان کشیدن روی لب بهش فرصت می‌داد تا کلمات درستِ جمله بعد را پیدا کند. درنگ می‌کرد. حتی وقتی‌هایی که از دست شیبانی روانش رنده می‌شد و می‌خواست فحش بدهد. اندکی درنگ و بعد مثلا می‌گفت «پستان‌گزِ ناخلف». ظریف و دقیق. ظریف فحش می‌داد.

هدایت کاف خودش استاد ظرایف بود. یک بار پیام فرستاد و غیبت شیدا را کرد. گفت بوسه‌ و بغل و دوستت دارم بی‌هوا، نفسِ رابطه است که شیدا هیچ وقت رعایت این ظرایف را نمی‌کند. آن هم شیدایی که شیدای هدایت کاف بود. گفتم به خودِ شیدا چرا نمی‌گویی؟ بگو که دوست داری بی‌هوا مثل سنجاب از بالا بپرد روی شانه‌ات و بپیچد بهت و بگوید دوستت دارد و الخ؟ جواب هدایت خیلی خلاصه بود. ظرائف باید داوطلبانه اجرا بشوند. بوسه‌ی امری که بوسه نیست. من نیت آن بوسیدن را دوست دارم و نه خود آن بوسیدن را. آخ هدایت کاف!

گفتم که هدایت کاف خودش استاد مسلم ظرائف بود. از کنار هیچ لبخند و اخمی بی‌تفاوت رد نمی‌شد. همین بود که انسان خوبی بود. انگار که ظریف بودن خاک اعلای باغِ انسانِ خوب بودنش باشد. همین ظریف بودنش بود که قدرت دریافتش از این جهان را برده بود بالا. مثل رادارهای ناوهای جنگی. همه چیز را مشاهده می‌کرد و عکس‌العمل بهشان نشان می‌داد. عکس‌العمل‌های درست. تهش چی شد؟ خسته شد و و خودش را کشت. به هر حال همزیستی باغبان باغ نسترن‌ها با گوسفندان بی‌حواس کار راحتی نیست.

#فهیم_عطار
@delkadesher
321 views07:53
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 09:18:40


دو شاخه نرگست ای یار دلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند

اگر صد گونه غم داری چو نرگس
به روی زندگی لبخند لبخند

#فریدون_مشیری
@delkadesher
337 views06:18
باز کردن / نظر دهید
2022-08-25 18:44:52

@delkadesher

تو قله یِ خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال

ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال

عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف
تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال

بیچاره یِ دچار تو را چاره جز تو چیست؟
چون مرگ، ناگزیری و تدبیر تو محال

ای عشق، ای سرشت من، ای سرنوشت من!
تقدیر من غم تو و تغییر تو محال

#قيصر_امين‌پور
357 viewsedited  15:44
باز کردن / نظر دهید
2022-08-25 18:40:18

بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی می؛ خوری و غم نخوری

#حافظ

@delkadesher
369 viewsedited  15:40
باز کردن / نظر دهید
2022-08-25 16:09:15

دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ...

آری، این پنجره بگشای که صبح
می‏‌درخشد پسِ این پرده‏‌ی تار...

#هوشنگ_ابتهاج
@delkadesher
353 views13:09
باز کردن / نظر دهید
2022-08-24 15:05:32


نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی

تا در میکده شادان و غزلخوان بروم

#حافظ

@delkadesher
428 views12:05
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 10:54:20

گلی از شاخه اگر می چينيم
برگ برگش نکنيم
و به بادش ندهيم!

لااقل
لای کتاب دلمان بگذاريم
و شبي چند از آن
هي بخوانيم و ببوسيم
و معطر بشويم
شايد از باغچه
کوچکِ اندیشه مان
گل رويد...!

#سهراب_سپهری
@delkadesher
441 views07:54
باز کردن / نظر دهید
2022-08-22 09:16:34
یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم
از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ

مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ

دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ

آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین‌سخن درآ


#صائب_تبریزی
@delkadesher
448 views06:16
باز کردن / نظر دهید