Get Mystery Box with random crypto!

دیالکتیک آگاهی

لوگوی کانال تلگرام dialectic_agahi — دیالکتیک آگاهی د
لوگوی کانال تلگرام dialectic_agahi — دیالکتیک آگاهی
آدرس کانال: @dialectic_agahi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 142
توضیحات از کانال

نقد مدرنیته و سنت و کوششی برای اجتماعی میان آن دو
جهان را و همه آنچه در آن هست را یک پارچه و در قالب یک نظام معرفتی دیدن
#معرفت_توحیدی
#دیالکتیک_آگاهی

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-05-31 09:58:14 یکجا باید گفت نه، باید گفت بس است. به حقارت، به هزینه شدن بر پای افکار ایدئولوژیک، به هزینه شدن بر پای طبقه سالاری، به سوختن به پای تفکرات فرقه‌ای و بنیادگرایانه، که دین را سرپوشی بر تفکرات سرمایه‌دارانه کرده. باید گفت نه تا مپندارند که نمیدانیم چه بلایی بر سرمان میآورند. باید گفت نه تا روشن شود که هزینه سقوط ارزش پول ملی و ایجاد بازارهای پرسود برای همسایگان را نمیشود از جیب مردم داد. باید گفت نه تا مشخص شود در یک اقتصاد تک محصولی و بسته نمیشود با حقنه هزینه‌های جاری یک دولتِ فشل و متورم در سفره مردم جبران کسری بودجه کرد و در کشتی ایمن رضایت ِ توده نشست.

اینکه الترناتیو نداریم، شاید آنقدرها هم که عبدالکریمی و دیگرانی از این دست فکر میکنند بد نباشد. و زمینه انحطاط و ویرانی نشود. زیرا نداشتن الترناتیو یعنی هیچ طبقه و فرقه و جناح و گروه و خرب و طیفی مدعی نیست. و این مسئله آنقدرها هم که می پنداریم و میپندارند بد و زیانبار نخواهد بود و اساسا لازم نیست تا از این فقدان هیولاسازی کنیم؛ چون در نهایت بر روی شایسته سالاری و مردم سالاری توافق صورت خواهد گرفت و تمام این تشتت ها در یک امر کلی به وحدت خواهد رسید.

به زعم من در سیاه نمایی ترسیمی عبدالکریمی و دیگران که چندان انطباقی هم با واقع ندارد یک بدبینی افراطی وجود دارد که نتیجه نشناختن تاریخ است.

عبدالکریمی و دیگرانی که عموما و در هر شرایطی و حتی با تنگتر شدن حلقه فشارهای اقتصادی بر طبل وفاق میکوبند. باید عنایت داشته باشند که کوبیدن بر طبل ملی گرایی هم تا یک جایی جواب میدهد و نشان دادن سربازان نظام در قالب سربازان میهن تا زمانی از امر واقع حکایت میکند که ملت و نظام یک این همانی و اتحادی را در منافع حس کنند. نه اینکه ملت برای بقای نظام هزینه شود و بعد اهالی فکر و اندیشه با رومانتیسیسم وفاق بخواهند این در هم شکستگی توده را به پای اقتدار نظام توجیه کنند.

اینکه یک دولت فشل و نالایق و ایدولوژیک و حافظ منافع پیشوا بر سرِ کار باشد و همه پتانسیلها را برای حفظ یک دکترین متوهمانه و تو خالی هزینه کند و در سخت ترین شرایط کارناوال "سلام" راه بیندازد و مدعی لشگر کشی باشد؛ نشان دادن آن انگشت شصتی است که جوابش فقط و فقط مشت است. دهن کجی به مردمی است که هزینه‌های کمر شکن پیرشان کرده

من معتقدم وفاق البته عاقلانه است و باید پیش از وقوع فاجعه محقق شود. اما آیا واقعا تندروهای_تمامیت‌خواه_ولایی را توان قبول این واقعیت هست که سیل ویرانگر مطالبه عمومی میتواند گلوی بنیادگرایی_دینی و جاه_طلبی_ولایی را بگیرد.؟
آیا واقعا تندورهای_ولایی را شعور عقب نشینی از پروژه نئولیبرالیسم التقاتی با آرمانهای تمامیت خواهانه سنتی هست. تا کمی رضایت عمومی شکل مطلوبتری بخود بگیرد.؟

ایا دولت متورم حاضر است برای بقای خودش هم که شده بخشی از قدرت و نفوذ خود را که بزودی زمینه مرگ او را فراهم خواهد کرد به نفع سفره مردم واگذار کند.؟ یا با همین فرمان ما را تا ته دره سقوط پیش خواهد برد.
55 views06:58
باز کردن / نظر دهید
2022-04-09 15:31:00 اینکه محمد که برخی او را دیوانه خطاب میکنند و برخی دیگر او را اُمی میدانند بتواند یک نظام سیاسی اجتماعی ایجاد کند که بر عقل و عرف اجتماعی آن زمان منطبق باشد و بتواند بر آن تاثیر بگذارد و تمدن ساز شود همانقدر عقلانی است که یک دیوانه از امین آباد بتواند قوانین علمی درباره سیاه چاله را کشف کند.

این خود به روشنی نشان میدهد که نیروی از بیرون خرد و اندیشه محمد را راهبری میکرده است. ما نام این مکانیزم را میتوانیم بگذاریم وحی. اینکه از کجا و چگونه در محمد تاثیر گذار شده و مکانیزمش چگونه بوده سخن دیگریست و اینکه ظهور چنین نظام سیاسی اجتماعی چند ساعت نفر کار نیاز دارد هم خودش یک مسئله است مسئله ای که باز به روشنی نشان میدهد که محمد به تنهایی نمیتوانسته چنین نظام سیاسی اجتماعی ایجاد کند که مرزها را در نوردد و دلها را تسخیر کند و تاثیری چنین شکرف بر پیکر تاریخ از خود به یادگار بگذارد.

این نیروی عظیم فرهنگی و اجتماعی که موتور محرک جامعه در زمانه خودش بوده برکات بسیاری دارد که سرکوب آن نه تنها عقل ستیز است بلکه با تجربه تاریخی مسیحیت هم در تضاد است. زیرا فلسفه غرب در موارد بسیاری مخصوصا توسط فلاسفه درجه یک به نوعی تبیینی از مسیحیت است و بسیاری از فلاسفه غربی مخصوصا ایدالیستها یک نحوه ای از الاهیات الهادی را بنا نهاده اند که موتور حرکت جامعه شده یعنی فتیله تعصب دینی را در جان ماتریالیسم روشن کرده اند و اکثر تعابیر دینی مانند بهشت و دوزخ را هم برای ایجاد تحول در متن جامعه خود استخدام کرده و به کار بسته اند. نه اینکه مانند برخی که به تعبیر فویرباخ رویکرد ماتریالیستی آنها را ماتریالیسم ابلهانه قلمداد کرده و معرفی میکند بکوشند با نفی امکانهای پنهان شده در دل سنت تابلویی از حقارت در مقابل انسان غربی را برای جامعه ایرانی به تصویر بکشند.

اگر محمد را افضل الفلاسفه بخوانیم سخن گزافی نگفته ایم. شما سیر تحول فلسفه غرب را مورد واکاوی و بررسی قرار بدهید تا ببینید. چند فیلسوف تراز اول بر شانه های هم ایستاده اند تا فلسفه را به انسان شناسی برسانند و ببینید چقدر مجاهدتها شده تا انسان در قالب عمل اجتماعی (کار) فهم و تبیین شود. تا انجا که مارکس بگوید: «فیلسوفان جهان را به شیوه‌های گوناگون تفسیر کرده‌اند، مهم اما دگرگون کردن آن است» و اسفا که همه اینها در بستر ماتریالیسم محقق شده در حالی که محمد همه این امور را در دل جهان بینی توحیدی به تصویر میکشد و آینده نهیلیستیک غرب را هم در سایه این نحوه از تبیین از انسان توحیدی و عمل اجتماعی او به محاق میبرد؛ آنجا که میگوید بزرگترین عبادت کار است یا آنجا که انسان مسلمان را به جستجوی علم تا گور دعوت می کند.

@dialectic_agahi
71 views12:31
باز کردن / نظر دهید
2022-04-08 10:23:25 کارخانهٔ قدیس سازی

ناصر دانشفر

ما شرقی ها هنوز نافمان را نبریده اند در پی بت سازی و پرورش الهه و صنم می باشیم. انگار بی محبوب و معشوق توان زیستن نداریم و جانمان به جان آنان بند است. در این عرصه آنچنان مصمم هستیم که با فروریختن یک توتم، معبود دیگری را برمی کشیم و هیچگاه به این فکر نمی افتیم که شاید این طریق ره به ناکجا آباد دارد.
مخلملباف در فیلم شب‌های زاینده رود از زبان استاد دانشگاه به جامعه خوب تلنگر می زند که مبادا دوباره دچار شاهپرستی شوید که ما ذاتمان چنین است.
خیزش مشروطه نتیجه اش سر از آستان سلاطین برداشتن نیست که تنها شهریارمان ستارخان و باقرخان می شوند. انقلاب ۵۷ فقط عمامه را به جای تاج نشاند و گرنه برای ما هاشمی همان اکبرشاه با تمام جاه و جبروت سلاطین بود.
اینک که این دائره چنان وسعت یافته که منحصر به ولایت عظما نیست و تا روحانیون مریدپرور و مداحان ثناخوان حکومت بسط یافته است.
گمان من این است که یکی از ارکان اساسی حکمرانی خودگامگان که تا مقام خدایگانی توسط همین دلدادگان برکشیده شده اند، بندگان درگاه و خدام دلبسته به ارباب حکومتند که هر یک به دلیلی دست‌بوسی برساختهٔ خود را پیشه کرده اند.
اما گروهی دیگر وجود دارند که اگر نگویم نقش مهم‌تری در این زمینه ایفا می کنند، با اطمینان عرض می کنم تاثیر کمتری از اینان ندارند. آری مخالفان رادیکال و تند که به زعم خود خواهان تغییرات ریشه ای در حکومتند با اقدامات به اصطلاح انقلابی خود، کمک شایانی به اسطوره سازی به ویژه در حکومت های دینی می نمایند. در ابتدای انقلاب سازمان مجاهدین خلق با انجام اعمال تروریستی و زدن روحانیون برجسته کشور عامل اصلی این پروسه گردید. خلق شهدای محراب، هفتاد و دو تن و شبیه سازی آنان با شهدای کربلا و امثالهم، نتیجهٔ این رویکرد فاجعه بار بود. جامعه ای که به حد وفور پتانسیل بت سازی دارد تا جایی که عکس رهبر انقلاب را در ماه می بیند، مهیای امامزاده سازی است و کافی بود که عده ای با حرکات افراطی کاتالیزور این روند جاری و معمول گردند.
افکار شیخ فضل‌الله نوری زمانی خریدار پیدا می کند که تقی زاده ها پا را فراتر از تحمل جامعه می گذارند و متوجه عمق نفوذ دین در بین مردم نبوده و درک درستی از میزان قدرت روحانیت در بین توده ندارند.
مدرس هنگامی اسوهٔ جامعه می شود که رضاخان بولدوزروار باورهای مردم را منکوب می کند و به جنگ افکار دینی مرسوم و محبوب جامعه می رود.
نواب صفوی وقتی برکشیده می شود که امثال کسروی در نقد دین و دیانت، به جای ایستادگی بر برهان و استدلال و استفاده از متد علمی، روی به توهین و استهزاء می آورد.
اینک نیز عده ای که از شرایط فعلی به جان آمده اند، چاره را در حذف روحانیت می بینند و به گمان خود فضا را از هر زمانی آماده تر می بینند. آتش زدن تندیس امام و برخی مراجع، حملهٔ فیزیکی به روحانیون، توهین بیشمار در فضای مجازی و حقیقی به خوب و بد این قشر، آرزوی مرگ و نمایش شادی در مرگ آنان، همه و همه رویکردهای نابخردانه ای است که نه تنها جایگاه این جماعت را تنزل نمی دهد که جمعی را بیش از پیش دلداده و هوادار آنان می سازد.
شاید اگر مطهری همچنان به عنوان ایدئولوگ انقلاب نقش بازی می کرد دیر یا زود افکارش مورد نقد نقادان قرار می گرفت و با جملۀ امام که من بدون استثناء آثار ایشان را تایید می کنم در برج عصمت قرار نمی گرفت.
شاید اگر بهشتی همچنان بر کرسی قوهٔ قضائیه تکیه می زد، دیر یا زود چون جانشینان خود به بی کفایتی متهم می گردید.
شاید اگر آیت الله دستغیب بر منبر خطابه دیار شعر و شاعری مردمان را به اخلاق و معارف دینی دعوت می کرد، کم کم وجاهت خود را از دست می داد و به مانند سایر روحانیون دوران حضیض را می گذراند، اما وقتی پای تیغ تیز به میان آمد، اینان تا عرش پر کشیدند و هیچکس را یارای ورود به عرصهٔ نقد آنان نبود.
افراط و تفریط دو لبهٔ یک قیچی اند‌ و در این مورد خاص هر دو از آدمهای معمولی معمم الهه می سازند. مرا یارای ورود به حوزۀ مریدان نیست که آنان گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن ندارند، اما از به اصطلاح تحول خواهان عملگرا می خواهم که منطقی بیندیشند، راهی که برگزیده اید منجر به حذف روحانیت نمی شود که هیچ، آنان را تقویت هم می کند. آقایان گیریم که چنین شود و جهاد شما بتواند روحانیت را از هستی ساقط کند، در این صورت نیز باخته اید، چرا که با سطل مملو از نجاست نمی شود حوضی از آب مصفی تحویل خلایق داد.
روحانی مقدس نیست، اما چون همهٔ آحاد ملت حق حیات، حق تبلیغ باورها، حق ورود به دنیای سیاست و تک تک حقوق یک انسان عادی را دارد، محروم کردن آنان از این حقوق همان‌قدر خباثت آمیز است که چنبره زدن آنان بر قدرت و خلع ید نمودن ملت از تفکر، نقد، تنفس و هزاران حق ذاتی آنان

عزت زیاد


#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
67 views07:23
باز کردن / نظر دهید
2021-11-27 12:00:23 روشنفکر انقلابی کیست؟!
دکتر محمد حسن علایی
جامعه شناس و مولف کتاب "گفتمان وفاق"

دقت نظر وافی می طلبد تا نکته ی حائز اهمیتی که در عنوان این جستار آمده است با سلاح عوام اندیشی فهم ناشده به مسلخ نرود؛
ایران خانه ی ماست؛ همه چیز ماست؛ نباید با دستان خودمان کمر به ویران شدنش ببندیم؛ هر کس به تعارضات اجتماعی دامن بزند دانسته ندانسته خائن به این کشور است؛
ایران جایی است که ما می توانیم در آن خویش را و رسالت تاریخی خویش را رقم بزنیم خودمان باشیم به فرهنگ مان عشق بورزیم و به پویایی اندیشه مان و تحقق آرمان هایمان و احیای سنت هایمان همت بگماریم؛
ایران جایی هست که می توانیم برای آن شهید شویم تا مرزهایش را حفظ کنیم و برای پیوستن به تاریخ جهانی و به رسمیت شناخته شدن در عرصه ی تبادلات جهانی از جان مایه بگذاریم؛
ایران جایی هست که می توانیم در کنار قدرت سیاسی خویش باشیم و به نظام سلطه جهانی بگوییم: نه! و برای احقاق حقوق مردممان به قدرت سیاسی انذار دهیم و خطرها را به جان بخریم.
ایران جایی هست که ما در آن زندگی می کنیم و فرزندانمان را در آن به حیات و آری گویی به زندگی فرامی خوانیم.
کوتاه سخن اینکه باید با هم گفتگو کنیم رسالت روشنفکر انقلابی؛ گفتگوی هم زمان با روشنفکران و انقلابیون هست و این عین عشق به میهن است؛
گفتمان "وفاق" در مقابل هر گروهی که وی را به چوب "نفاق" می راند؛ خواهد ایستاد و از منطق خویش دفاع خواهد کرد، منطق گفتمان وفاق گفتگو محوریست!
روشنفکر در تعریف شریعتی به کسی اطلاق می شود که از عنصر خودآگاهی برخوردار است و از آن برای گشودن راه برای تداوم حیات اجتماعی بهره می جوید. اگر به همین تعریف روشنفکری ماخوذ از بوطیقای شریعتی بیشتر بیاندیشیم پاره ای سوء تفاهمات برخاسته از ترکیب روشنفکر انقلابی خود به خود از میان خواهد رفت و تناقضاتی که متوجه آن هست، بی وجه خواهد شد. روشنفکر انقلابی در شرایط انسداد جامعه به دنبال گشایش است، و امکاناتی برای خلاص شدن از فروبستگی جامعه می جوید، طرح افکنی "گفتگو" به عنوان راه فلاح جامعه، شرایطی را اقتضا می کند که به لحاظ انضمامی این روشنفکر انقلابیست که به جهد خویش به تمهید شرایط گفتگو می پردازد و با تسلط به زبان این هر دو قوم؛ یعنی روشنفکران و انقلابیون، به شرایط گفتگو قوام می بخشد.
در سیاق تاریخی، مراد از انقلابیون مدافعان گفتمان انقلاب است که از منطق مونولوگ تبعیت می کند و مع الاسف تنها میان دایره ی تنگ هواداران بازتولید می شود و از نا آشنایی با زبان "دیگری" رنج می برد.
روشنفکرانی هم که نقش خویش را در حاشیه تعارضات دولت-ملت تعریف می کنند مع الاسف با زبانی سرشار از بغض و کینه نسبت به مدافعان گفتمان انقلاب سخن می گویند.
آیا می توان منطق گفتگو را پیشنهاد داد و به لوازمات آن تن نداد، خواهند گفت اصلا قدرت سیاسی گوشش بدهکار نیست اما نگارنده تاکید دارد که با انگشت گذاشتن بر سر اشتراکات و ارزش های خاص گفتمان انقلاب می توان به امکان بروز گشایشی در فضای گفتمانی جامعه امیدوار بود.
تاکید به اشتراکاتی چون عشق به مفاهیم ملی از جمله "شهید"؛ "میهن"؛ "تمامیت ارضی"؛ "فرهنگ متکثر ملی" و... می تواند در ایجاد شرایط گفتگو موثر افتد؛ و البته بایستی به جان فشانی ها و خدماتی که تا به امروز بر سر حفظ این میراث و این مرزهای سیاسی شده است هم منصفانه نگریست و چنین ارزشهای اصیلی را پاسداشت.
روشنفکر انقلابی در فاصله ی معنی داری از روشنفکران و انقلابیون می ایستد ولی به این اعتبار که نسبت به آرمان های سازنده ی طرفین متعهد است ضمن حفظ استقلال هویت خویش، برای افق گشایی دست یاری به سوی این هر دو گروه می گشاید؛ تا نشان دهد که از منطقی نو تبعیت می کند منطقی که از منطق به ظاهر متضاد ولی در اصل واحد این دو قوم متفاوت هست منطق جذب و نه منطق دفع! که طبیعتا پیش شرط ورود به هر گفتگویست.
البته انقلابی بودن وجه چنین روشنفکری به خلاف آمد بودن وی در جریان خموده و منفعل روشنفکری موجود نیز اشارت دارد.
بحث بر سر یک دغدغه ی صرف نظری و منتزع از شرایط بحرانی جامعه نیست، اهل درد وقتی واژه ای را به کار می برند بر سر آن با کسی تعارف ندارند، وقتی می گوییم ایران در "خطر" هست یعنی مخاطب دردمند وزن آن را در خواهد یافت و مواجهه ی ذوق ورزانه با موضوع نخواهد داشت.
املای نانوشته غلط ندارد؛ اگر هستند دوستان منتقدی که اولا نسبت به آینده ی ایران احساس خطر می کنند و ثانیا راهکاری برای ارائه دارند پس بنابراین تا دیر نشده است طرح خویش را بیافکنند؛ سوژه هایی که به ابداع خویش خطر می کنند می توانند بی انکه متهم به پراگماتیسم شوند در شرایط اینجایی و اکنونی ما راهگشایی کنند و جامعه را به وجود پتانسیل های بالقوه ی خویش امیدوار سازند فیالمثل از وجود روشنفکران انقلابی در متن جامعه پرده بردارند؛ روشنفکرانی که گفتمان ایشان، گفتمان وفاق است و منطق ایشان، منطق گفتگوست.
113 views09:00
باز کردن / نظر دهید
2021-10-02 10:07:44 نهیلیسم حاکم بر زندگی امروز انسان ایرانی

۱."والاترین ارزش ها خودشان را بی ارزش می کنند.هدفی در کار نیست؛ چراها پاسخی پیدا نمی کنند". سایمون کریچلی این عبارات نیچه را موجز ترین بیان نهیلیسم یا پوچ گرایی در اندیشه نیچه می داند: جهانی که به زبان مارکس همه چیزهای سفت و سخت در آن پودر شده و به هوا رفته است.

۲.انسان امروز ایرانی گرفتار در نهیلیسم دینی،سیاسی و اجتماعی است: نه خدایی وجود دارد که به زندگی و زنده بودن ما معنایی بدهد؛نه عدالت و آزادی در جامعه دیده می شود؛ و نه عشق و روابط عاطفی گرم میان مردم دیده می شود.معنا گرایی دینی به یوگا و کلاس های موفقیت تقلیل یافته است؛سیاست به بلوف زدن زبانی و بدنی(پا رو پا انداختن وزیر در مقابل وزیر اروپایی) تقلیل یافته است؛ و بالاخره نیاز به روابط گرم و عاشقانه در جامعه به مشارکت در گروه های کوهنوردی و گردشگری جمعی و یا افراط در سکس و تمنای عاطفه از طریق هزار مدل نمایش بدن و سبک زندگی تقلیل یافته است.

۳.نیچه خود سه پاسخ مردم به نهیلیسم را چنین دسته بندی می کند: نهیلیسم انفعالی و پناه بردن به بودیسم و یوگا؛نهیلیسم تهاجمی و فعال و پناه بردن به خشونت؛ و بالاخره نهیلیسم در خود فرو رفته در قالب افسردگی و کسالت و خستگی و اعتیاد.

۴.زندگی این گونه بی معنای گرفتار در خشونت،کسالت و یا بی عاری را باید قطعا به نقد کشید و از آن فراتر رفت.انسان ایرانی ظاهرا از آزادی فردی بیشتری برخوردار شده است،اما بهای این فردیت از بین رفتن همه میانجی هایی بوده است که ما را در پیوند و رابطه با یکدیگر نگه می داشت.یوگا و کوهنوردی و میل به بیانگری خشونت و قدرت در رفتار دوستان حزب اللهی شاید برای چند لحظه به فرد این احساس را بدهد که هنوز در ارتباط با جامعه و دیگران است و زندگی اجتماعی را تجربه می کند،اما به زبان اریک فروم هنوز چند ساعت از این گونه احساس پیوند اجتماعی کاذب نگذشته است که فرد پی می برد چقدر تنها و تهی از معناست و قصه زندگی او چیزی جز یک کابوس نیست که به سان یک انگل به روح و تن و روان او چسبیده و هر لحظه او را تهی تر می کند و به سمت این ایده سوق می دهد که باید دوز مصرفش را بالا ببرد. این نوع زندگی اجتماعی چیزی جز طی کردن فاصله تولد تا مرگ نیست و نمی توان آن را زندگی اجتماعی دانست.جامعه بدون پیوند و معنا چیزی بیش از یک گله که تنها با واق واق سگ گله و تکان خوردن چوبدستی چوپان باید به سمت چراگاه یا خوابگاه هدایت شود،نیست.

رخداد تازه/مصطفی مهر آئین


#دیالکتیک_آگاهی
121 viewsedited  07:07
باز کردن / نظر دهید
2021-08-05 19:05:23


آزادی بیش از اینکه یک مفهوم اجتماعی و مدرن باشد؛ یک مفهوم فردی و وجودی است.
159 views16:05
باز کردن / نظر دهید
2021-07-28 08:19:38
چه میزان خوبی برای سنجش شعور لیبرال جمعت بدست آمد

این انعکاسی از شعارها و مواضع لیبرالهای وطنیست که دم به دقیقه همه جا شنیده میشود.
ببیند چطور ذهن یک کودک از فضای فکری جامعه و اطرافیان متاثر شده، که عموما هم از آزادی و لیبرالیسم و... حرف میزنند
جماعتی که یک روز بخاطر برق معترض هستند.
یکروز بخاطر اهواز
یک روز بخاطر کیمیاعلیزاده و روز دیگه بخار سعید مولایی که مدال المپیکش را هم پیشکش یهودیها کرد.

اینها فکر میکنند الیت سیاسی این کشور و این سرزمین هستند درحالی که حتی به اندازه‌ی این کودک نیز شعور ندارند
این کودک معصوم انعکاس صدای والدین و جامعه‌ی پیرامونش است
درست همانطور که والدینش نیز انعکاس خبرپراکنی‌ِ منوتو و صدای امریکا و اینترنشنال هستند

#لیبرال
174 viewsedited  05:19
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 16:21:42 در جهان سوم، شعور ملت از دولت بیشتر است!

کارل ریموند پوپر ۱۹۰۲-۱۹۹۴
فیلسوف اتریشی
t.me/c/1092725532/26664
در جوامع توسعه نیافته ما با عدم رشد اجتماعی-سیاسی جامعه روبرو هستیم چنانکه طبقه نخبه و الیت جامعه نمی‌تواند در فرایندی شایسته سالار وارد گفتمان قدرت شود و چرخش نخبگان زیر آوار الیگارشی افراد نزدیک و رانتجو و عموماً بی صلاحیت، که معیار انتخابشان دایره تنگ مجیزگویی ایدئولوژی بوده است، مدفون گشته.

هر که بله قربانگوتر و تابع منویات ایدئولوژی حاکمیت باشد مقام بالاتری می‌یابد. پس نه شایسته سالاری، بلکه پیروی و اطاعت و وفاداریِ صرف، معیار برگزیدن مسئولان است. یعنی تعهد، مقدم بر تخصص است.

پس در این ساختار، با قطع رابطۀ جامعۀ نخبگان از حاکمیت مواجه می‌شویم. همین اتفاق در شوراهای محلی و پارلمان نیز استمرار یافته، قدرت را بالا و مجزا نگه داشته از سرریز آن به بخشهای بزرگی از جامعۀ مدنی (مردم در مقابل دولت) جلوگیری میکند.

دایره قدرت از بالا تنگ و از پایین عاجز از بکارگیری پتانسیل نخبگان است. فرار نخبگان و انزوای آنان از نتایج این ساختار سیاسی است. در نتیجه، این امکانِ دموکراسی که الیت ملت بتواند اکثریت را احراز کند و اعتماد عمومی کسب کند و راهی پیش پای مردم قرار دهد مسدود میشود به تعدادی نخبه و ضد نخبه دستچین شده و مداح و مجیزگوی هسته گفتمان قدرت و ایدئولوگها.

بنابراین در اینجا در واقع امکان بالا رفتن از نردبان قدرت توسط جامعه مدنی و مردم از بین رفته متوسط شعور حاکمان از محکومان پایینتر قرار میگیرد..
زیرا نخبه ملی در کار نیست که شعور ملی را نمایندگی کند. از آن مهمتر امکان چرخش نخبگان ملت و تصحیح اشتباه آنان فراهم نمی شود.رکود و فساد ویژگی اول چنین ساختار ضد دموکراتی است.

پس به واقع شعور دولت معطوف و محدود به یکسری فرمان ایدئولوژیک برای بقا و دوام سیستم به هر قیمت می شود و مجرایی برای راهیابی نخبگان ملت که ویژگی دموکراسی است نیافته، فسادها بر هم تلنبار می شود و امکان اصلاح بصورت ساختاری مسدود می‌گردد.

پس در جوامع بسته جهان سوم و ماقبل دموکراسی، نخبه ملت عاطل و باطل در مقام اپوزیسیون که در توتالیتاریسم بر خلاف دموکراسی نخبه خارج از دولت و نظام قرار دارد!به هدر می رود. اصولا جامعه مدنی به رسمیت شناخته نشده و فاقد حق است تا بتواند در معادلات وزنه ایی را به دوش گیرد.

پس شعور ملت در نخبگان مطرودش،قطعا از شعور دولت و پخمگانش بالاتر قرار می گیرد.
دایره بستۀ قدرت اجازه بهره‌گیری از شعور ملت را نمی‌دهد.

این حکومتها همیشه آماج انتقادات سنگین نخبگان مطرود و محروم و سرکوب شده هستند، انتقادتی بدیهی و حتی ساده که ایدئولوژی حاکم چشمان اصحاب قدرت را از دیدن ساده ترین اشکالات و دلایلش کور کرده است.

موج تمسخر رفتارهای سبکسرانه حکومت توسط مردم بدان علت است که که چون فردمحور است و تصمیمات بدون مشورت با گروه‌های متکثر با منافع متکثر اتخاذ می‌گردد و تنها نفع خود و اطرافیان در راستای ایدئولوژی محوری در نظر گرفته می‌شود و به همان میزان از عقلانیت نفع عمومی نیز دور می‌گردد.

یک فرق مهم ساختار دموکراتیک با یک الیگارشی رانتی و ایدئولوگ در همین عدم امکان و تجمیع شعور مغزها و بلا استفاده ماندن نخبگان و در نتیجه کاهش شعور و فهم دستگاه حاکم و رکود و فساد آن است. این خلع سلاح جامعۀ مدنی در مقابل قدرت مطلقه و کم خِردی مرسوم دولتی بوده است.
155 views13:21
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 19:02:36 انسانِ واپسین ابله ترین انسان تمام ادوار تاریخ است

انسانی که خود را در تن خلاصه کرده به بندگی خدای عقل مدرنی میرود که نیازهای او را در بهترین شکل و به قیمت ابزار تولید کردن او و ماشین مصرف کردن او و گاه نیز گاو شیرده کردن او برآورده میکند.(( البته این با نگاه ارزشی به مسئله عقلانیت مدرن و درک و تلاش و معرفت افزایی متفکران مدرن خلط نشود))که اینجا نیت شناخت جهان و کشف ضرورت و قطعیت در جهان است و آنجا همین عقلانیت، ابزاری برای استیلای یک نحوه از زیست شده است و صاحبان تخنه را بر مالکان زمین بدل کرده است

او بدین نحوه از بودن میگوید آزادی

نیک بنگرید که اینجا بردگی ارباب قدرت و ثروت و عقلانیت ابزاری نامش میشود "آزادی" و نیرویی که قرار بود نجات بخش و رهایی بخش انسان از زنج زیستن باشد به ابزار تخدیر ذهن و اندیشه او بدل میشود و هویت او را شکلی نو، متناسب با اراده‌ی خدای عقلانیت مدرن یعنی جهان غرب و نظام سرمایه‌داریش بدل میکند

حالا فهمیدید چرا صاحبان عقل مدرن درپی جهانی سازی هستند

جهانیسازی نحوه‌ای از استعمار مدرن است که جهان را به بردگی ارباب ثروتی میبرد که در جهانبینش انسان به جای خدا نشسته است.

اینکه عقلانیت منطقی امری جهان شمول است ربطی به این ندارد که معنای انسان تا سطح حیوان ناطق و موجود مصرفگرایی که لذت برای او تنها درک از ارزش است بدل شده

سنت متافیزیک غربی چه بسا یکی از بزرگترین ضعفهایش این باشد که میان عقلانیت و معنویت افتراق افکنده و عقلانیت را تهی از معنویت دریافته و کشف کرده است و همین امر هم هست که در این زیست جهان منجر به مرگ معنا و مرگ اخلاق و ظهور اخلاق بردگان گریده است، بردگانی که خداوندان عقلانیت ابزاری و مدرن را می‌ستایند و سر تعظیم بر آستان او میسایند و بدین حماقت و خواب خود فراموشی انسان نام "آزادی" را میدهند.
557 views16:02
باز کردن / نظر دهید
2021-03-27 08:22:27 فاصله ما و غرب، محصول چندین قرن است

فرهاد قنبری

انتظار داریم اقتصادمان را با فرانسه رفاه اجتماعی را با انگلیس، صنعت را با امریکا، فرهنگ را با سوییس، علوم انسانی مان را با آلمان و سیاست مدارنمان را با سیاست مداران اسکاندیناوی بسنجیم.

فاصله ای که امروز میان غرب و جامعه ایرانی وجود دارد، محصول یک سال، دو سال یا چند دهه و حتی یک قرن اخیر نیست بلکه این گسست و فاصله از زمانی دور و از زمان جنگ چالدران به بعد کم کم ایجاده شده و بعد از گذشت چند قرن حالا اینگونه خود را عیان کرده است.

در چالدران هنگامی که سربازان شاه اسماعیل صفوی با جسارت و رشادت شمشیر و سپر در دست به سمت سپاه عثمانی می تاختند اما چیزی جز گلوله ای که از راه دور شلیک می آمد نصیبشان نمی شد متوجه نمی شدند که جهان دیگران جهان قدیم نیست. و دیگر نبرد جوانمردانه رو در روی دو لشگر و دو فرمانده تمام شده است و حالا دیگر تفنگ و توپ و میدان کشتار ناجوانمردانه از پشت سر و راه دور است که پیروز را مشخص می کند.

ژاپنی ها پس از انقلاب میجی متوجه این گپ تاریخی شدند و به سرعت سعی در فهم جهان جدید و مولفه های آن کردند [فیلم آخرین سامورایی تصویر خوبی از گذار جامعه ژاپنی است]

اما کشور ما در همان خواب غفلتی ماند که در چالدران بود و دوباره پس از گذشت بیش از دو قرن از چالدران و حالا اینبار در جنگهای ایران و روس دوباره همان دلاوری‌های سربازان ایرانی است و دوباره همان شکست از همان توپ و تفنگ ها و لشکر منظم ارتش روسیه.

فاصله و گپ بین ایران و غرب در قرن هیجده و نوزده میلادی با سرعت بیشتری ادامه می یابد. هنگامی که غربی ها در قرون هجده و نوزده با سرعت سرسام آوری در حال درنوردیدن افق های جدید فکری، اجتماعی، سیاسی و علمی بودند، ایران چنان در جهل مرکب خود پا سفت کرده و آنچنان به تعطیلات و خواب زمستانی خود رفته است، که هیچکس یارای بیدار کردنش را ندارد.

ایران با شاه بنگی و هپروتی نظام صفوی [سلطان حسین] وارد قرن هیجده شده و با تلی از چشمان از حدقه درآمده کرمانی ها توسط خواجه عقده ای قاجار این قرن پر آشوب را به اتمام می رساند

قرنی که همزمان در آن سوی دنیا شوریده هایی مانند ولتر و دیدرو و روسو در حال پروردن نهال بزرگترین انقلاب تاریخ بودند و در کونیگسبرگ آلمان مردی با قد صد و شصت سانتی در حال نوشتن سخت ترین و عمیق ترین کتب فلسفی بود.

ایران به قرن نوزده با فتحعلی شاه و اروپا با ناپلئون سردار سوار بر اسب خوش آمد گفت. اروپای قرن نوزده بود اروپای هگل و مارکس، انقلابهای همه گیر، کمون پاریس و جاه طلبی های ناپلئون و بیسمارک بود و قرن نوزده ایران قرن کشتن قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، میرزا سپهسالار، آقاخان کرمانی..

قرن نوزده اروپا قرن استعمار و دزدی ثروت ملل دیگر بود و ایران قرن نوزده، ایران مظفر الدین شاهی که میگفت در زندگی جز جماع، شکار و خوردن همه چیز بیهوده است.

اروپا و آمریکای قرن نوزدهم، اروپا و آمریکای اختراعات و اکتشافات جدید و سریع بود و ایران قرن نوزدهم ایران قحطی های بزرگ و کشتن گریبایدوف [بدون فهم مناسبات جهانی] و توهم و خرافات و جهل و تیفوس و وبا و طاعون و..

حال انتظار داریم امروز
اقتصادمان را با فرانسه
رفاه اجتماعی مان را با انگلیس، صنعت مان را با امریکا
فرهنگ مان را با سوییس
علوم انسانی مان را با آلمان
و سیاست مدارنمان را با سیاست مداران اسکاندیناوی بسنجیم.

واقعیتی که باید بپذیریم این است که فاصله فرهنگ ما با انگلیس به همان میزان فاصله تماشاگر ما و آنها با زمین فوتبال است. (تماشاگر ما از فاصله پنجاه متری زمین و در حضور صدها مامور چماق به دست، نارنجک و سنگ و بطری و صندلی به زمین پرتاپ می کند و در انگلیس تماشاگر حاضر در یک متری زمین و بدون حضور مامور و باتوم نشسته و هیچ شی ای به زمین پرتاپ نمی شود)

واقعیت این است که فاصله صنعت ما با آنها همان فاصله موتور گازی با پورشه و فاصله توسعه انسانی ما همان میزان تفاوت پاکی هوای تهران و مونیخ است. مغز و ذهن بسیاری از ما هنوز همان مغز شاه سلطان حسین و مظفر الدین شاه و عمل و کردار و نگاه ما همان نگاه شبان و رعیتی هزار ساله است

با این تفاوت که به واسطه واردات کالاهای مصرفی غرب صاحب موبایل و خودرو و کت شلوار شده ایم. حال انتظار داریم با این سیاست مداران و تحلیلگران و هنرمندان و روشنفکران و.. دن کیشوت وارمان، یک شبه قدم هایی به بزرگی چندین قرن برداشته و شانه به شانه ژاپن و اروپا حرکت کنیم. با این کارها فقط آب در هاون می کوبیم و اسباب مزاح دیگران را فراهم می نماییم.
t.me/kharmagaas
179 views05:22
باز کردن / نظر دهید