من شب های زیادی را از تو نوشتم،
بی آنکه تو بدانی،
تو را بوسیدهام،
بی آنکه تو بدانی،
و تو هر بار با خودت گفتی که
چرا باد قاصد ترانههای خیس است؟
چرا باران ساز میزند؟
من هر ثانیه تو را به آغوش کشیدم
بی آنکه تو بدانی،
در پیراهن آبیات سوختم تا گرم شوی،
بی آنکه تو بدانی،
من شبهای زیادی را از تو نوشتم و تو در خواب مرد دیگری را ملاقات کردی.
آیدین قریشی
@dialecticofsolitude