Get Mystery Box with random crypto!

مجله هنری دیالوگ

لوگوی کانال تلگرام dialougs — مجله هنری دیالوگ م
لوگوی کانال تلگرام dialougs — مجله هنری دیالوگ
آدرس کانال: @dialougs
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 202
توضیحات از کانال

داستان های کوتاه آموزنده
دیالوگ های ماندگار تاریخ سینما
نقل قول ادبی
جملات قصار
اطلاعات عمومی و...
@dialougs

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-01-31 22:53:53
کاش همه ی زن ها مردی را داشتند که عاشقشان بود ...
مردی که حرف هایشان را می فهمید ...
ظرافتشان را به جان می خرید ...
و روزانه چند وعده ؛
از زیبایی و خاص بودنشان تعریف می کرد ...

و کاش مردها ؛
زنی را کنارشان داشتند که عاشقش بودند ...
که به آنها تکیه می کرد ... و قبولشان می داشت ...

آن وقت جهانمان پر می شد از زنانی که پیر نمی شدند ،
مردانی که سیگار نمی کشیدند ،
و کودکانی ؛
که انسان های سالمی می شدند ... !


نرگس صرافیان طوفان


@dialougs
261 viewsMaryam, edited  19:53
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 22:47:22 هر وقت خواستی ازدواج کنی،⁣
به این فکر کن که...⁣

همین قدر که الان دوسش داری⁣
چون شور عشق تازه تو وجودت جوونه زده و حسِت ناب و تازه‌س،⁣

چی تو وجودش داره که ده سال دیگه که این شور این ذوق ان‌قدر تازه نیس و کهنه شده،⁣
این رابطه‌رو سر پا نگه داره...⁣

چی تو وجودش هست که ده سال دیگه می‌تونه عاشق‌تر از امروزت کنه؟⁣
چشماش؟⁣
موهای لختِش؟⁣
بدنِ خوش فرمش؟⁣
پولش؟⁣
شغلش؟⁣
یا دستاش؟⁣
حرفاش؟⁣
خنده‌هاش؟⁣
مهربونیاش؟⁣
اداهاش؟⁣
کمک رسوندناش؟⁣
درک کردناش؟⁣
بی‌خیالت نشدناش؟⁣

می‌دونی عاشق شدن راحته اونم خیلی راحت⁣
ولی این که عاشق بمونیو با هربار دیدنش حتی اگه فاصلش باهات چند متر باشه تو قلبت حس خوب هربار بیدار بشه و تو رو واسه خوشحال کردنش سرپا نگه داره این سخته!⁣
اصن همین سخت بودنش قشنگه...⁣

بیاید اگه همین الان یکیو دارید که می‌دونین درکتون میکنه⁣
و واسه خوشحالیتون هرکاری می‌کنی....⁣
برید و بهش بگین که چقدر دنیاتون از وقتی هست زیباتر شده...⁣

#عشق اتفاقه⁣
اما زندگی با عشق، یه انتخاب!⁣

شهرزاد پاییزی
⁣⁣
@dialougs
572 viewsMary, 19:47
باز کردن / نظر دهید
2021-04-04 22:03:18 و آدمی بزرگ می‌شود،
اما به مرور...
کم کم یاد می‌گیرد کاری به کار دنیا نداشته‌باشد و به هر اتفاقی واکنش نشان ندهد، کم کم یاد می‌گیرد کمی سخت باشد و با هر کنایه‌ای نرنجد و هر حرف و اشاره‌ای را به خودش نگیرد.
یاد می‌گیرد فاصله بگیرد از آدم‌هایی که کنارشان آرامش ندارد و کسانی را نگه دارد که از شادی و موفقیت و آرامش او خوشحال می‌شوند، کسانی که کنار آن‌ها آرام است و حال خوبی دارد.
کم کم یاد می‌گیرد کسی باشد که دوست دارد، نه کسی که دیگران از او انتظار دارند!
آدمی بزرگ می‌شود؛
آن هنگام که یاد می‌گیرد جهان از ذهن و قلب خودش شروع می‌شود و شروع می‌کند به دوست داشتن خودش، دیگر خودش را با کسی مقایسه نمی‌کند و تفاوت‌ها را می‌پذیرد.
آن هنگام که آرامش، اولویت اولش می‌شود و تمام گام‌ها و ارتباطات و اهدافش را بر اساس همان تنظیم می‌کند.
آدمی بزرگ می‌شود آن هنگام که یاد می‌گیرد خوب باشد بدون توقع و مهربانی کند بدون منت، که برای همه خوب بخواهد و آرامش جهان هیچ‌کس را به هم نریزد.
آن هنگام که از جهان، چیز زیادی نخواهد، فقط بخواهد در جوار دلخوشی‌های کوچک و ساده‌ای که دارد، آرام باشد...
آدمی بزرگ می‌شود
اما به مرور...

نرگس صرافیان طوفان

@dialougs
521 viewsMary, 19:03
باز کردن / نظر دهید
2021-04-01 00:51:10 من کسی را دارم که به جای تمام آدم‌ها دوستم دارد، مراقب است که غمگین نشوم و شانه‌هاش همیشه برای بغض‌های احتمالی‌ من آماده‌است.
من کسی را دارم که حواسش به دلم هست که نگیرد، به چشم‌هام هست که نبارد و به چینیِ نازک احساسم هست که نشکند.
من کسی را دارم که حضورش برای من "همه" است و وقتی دارمش، نیازی به هیچ‌کس ندارم.
من کسی را دارم که آرامم می‌کند در همه حال، و هر کاری می‌کند که لب‌هام بخندد، کسی که آغوشش برای من پناه دهنده است مدام و حرف‌ها و کلامش در همه حالی مرا امید می‌بخشد.
من کسی را دارم که دوستش دارم، زیاد هم دوستش دارم.

نرگس صرافیان طوفان

@dialougs
497 views21:51
باز کردن / نظر دهید
2020-07-23 08:43:31 کلاغ ها خیلی دوست دارند عقاب ها را اذیت کنند! کلاغ با اینکه از عقاب کوچک تر است،
اما چون چابک تر است، می تواند سریع بچرخد و مانور دهد.
گاهی اوقات هنگام پرواز،
بالای سرعقاب قرار میگیرد و به سمت آن شیرجه می رود، ولی عقاب می داند که می تواند اوج بگیرد.
عقاب به جای اینکه از آزارهای کلاغ مزاحم ناراحت شود، بیشتر و بیشتر اوج می گیرد و سرانجام کلاغ عقب می افتد...
وقتی کسی از روی حسادت و غرض ورزی اذیت تان می کند، رو به بالا اوج بگیرید و او را پشت سرتان رها کنید.

@dialougs
401 views05:43
باز کردن / نظر دهید
2020-06-29 15:06:07 این تبریک‌ها را نگوییم!

— ان‌شاالله شاسی‌بلند بخری.
— ان‌شاالله صدوبیست‌متری بخری.

شاید فکر کنید مته به خشخاش می‌گذارم اما وقتی کسی ماشین یا خانه خریده این جملات را به او نگوییم.

ما با خوش‌دلی این حرف‌ها را می‌زنیم اما شاید این تمام توان کسی است که با جان کندن پراید قسطی، دست‌دوم یا یک خانه‌ی شصت‌متریِ چندسال‌ساخت خریده.

با این جملات انگار جان کندن و وام گرفتن و رنج کشیدنش را نادیده می‌گیریم و به او می‌گوییم کاری نکرده و درحالی‌که هنوز نفس‌نفس می‌زند باید خودش را برای مسابقه‌ی شاسی‌بلند و صد‌و‌بیست‌متری آماده کند وگرنه باخته!

— ان‌شاالله با این ماشین کلی سفر خوب برید.
— ان‌شالله تو این خونه شادی و خوشبختی رو تجربه کنید.

من معمولاً این جمله‌ها را می‌گویم. می‌دانم طرف هم خودش عقلش می‌رسد و هم تلاش خواهد کرد آنها را بهتر کند.

در این روزهایی که فشارهای اقتصادی و روانی استقامت روحی‌مان را در هم شکسته، کمی بیشتر مراقب هم باشیم. مواظب واژه‌ها، نگاه‌ها.

به هم برای لذت بردن از داشته‌های هرچند اندک کمک کنیم. هل دادن همدیگر برای ورود به مسابقه‌ی بی‌انتهای خرید اشیا حتی با حسن‌نیت اشتباه است.


احسان محمدی

@dialougs
471 views12:06
باز کردن / نظر دهید
2020-06-23 16:36:52 داستان ابوریحان و سگ آسیابان

آورده اند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش برای بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش بیرون شد و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود تا اینکه غروب شد و کمی هم از شب گذشت که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان و شاگردش گفت که میخواهد در آسیاب را ببندد اگر می خواهید درون بیایید همین اکنون با من به درون آیید، چون من گوش هایم نمی شنود و امشب هم باران می آید شما خیس می شوید و نیمه شب هم هر چقدر در را بکوبید من نمی شنوم وشما باید زیر باران بمانید!

ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را قطع کرد و گفت: مردک چه می گوئی ؟ این که اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم جهان است و طبق برآورد ایشان امشب باران نمی آید! آسیابان گفت به هر روی من گفتم . من گوش هایم نمی شنود و شب اگر شما در را بکوبید من متوجه نمی شوم.

شب از نیمه گذشت باران شدیدی شروع به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش هر چه بر در آسیاب کوفتند آسیابان بیدار نشد که نشد تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد و دید که شاگرد و استاد هر دو از شدت سرما به خود می لرزند و هر دو با هم به آسیابان گفتند که تو از کجا می  دانستی که دیشب باران می آید؟

آسیابان پاسخ داد من نمی دانستم، سگ من می دانست! شاگرد ابوریحان گفت: آخر چگونه سگ می داند که باران میآید ؟ آسیابان گفت : هر شبی که قرار است باران بیاید سگ به درون آسیاب می آید تا خیس نشود". ناگهان ابوریحان آواز داد و گفت خدایا آنقدر می دانم که می دانم به اندازه یک سگ، هنوز نمی دانم".

@dialougs
315 views13:36
باز کردن / نظر دهید
2020-06-22 16:00:16 ‏همه يادشون ميمونه باهاشون چيكار كردي ولي يادشون نميمونه براشون چيكار كردي

@dialougs
623 views13:00
باز کردن / نظر دهید
2020-06-21 15:34:28 بچه‌تر که بودم فکر می‌کردم که اگر درس‌هایم را خوب بخوانم، سمت خلاف و این جور چیزها نروم، به کسی آسیبی نزنم و راه خودم را بروم، دنیا برای تشکر از خوب بودنم، برایم فرش قرمز پهن می‌کند.
بعدترها فهمیدم که اگر جیب هایم خالی از این اسکناس‌های کثیف و زشت باشد، در خانه هم جایم نیست.
افسوس که چه قدر برای این فهمیدن دیر شده بود.


مجتبی پورفرخ

@dialougs
426 views12:34
باز کردن / نظر دهید
2020-06-18 09:04:33 آدم نیاز دارد گاهی سر به هوا باشد و بلند بلند بخندد... تابغضش گرفت، بزند زیر گریه و با مشتهایش پلکهای خیسش را پاک کند.. درست شبیه کودکی اش.
آدم است دیگر... آمده تا برای خودش زندگی کند، نه مردم!
من نمیدانم کی میخواهیم یاد بگیریم آرمان هایمان را به این و آن تحمیل نکنیم.. هرکس باید خودش باشد.
دست از سرِ دیگران و زندگیشان برداریم.. آنقدر حواسمان به رفتارهای این و آن بود که یادمان رفت خودمان زندگی کنیم.

نرگس صرافیان طوفان

@dialougs
435 viewsedited  06:04
باز کردن / نظر دهید