هم مثل من از زبان عدد و آمار استفاده کن و به صورت واقعی و شفاف | ░D░i░g░i░V░e░t░
هم مثل من از زبان عدد و آمار استفاده کن و به صورت واقعی و شفاف قیمت هزینه کرد بهداشتی یک کیلوگرم گوشت را بیان کن.
خوشحالتر شدم، چرا که انگار قرار است گرهای که با بیش از پنجاه یادداشت با زبان توسعه، بهداشت، اقتصاد، آموزش، آینده پژوهی، مشکلات بی نشانه، کارآفرینی دولتی و... با گام خدمات دامپزشکی توسط همین قلم منتشر شده بود و هنوز پاسخی منطقی برای آن ها یافت نشده است، با روشی یا تاکتیکی دیگر گره گشایی شود.
منتظر پیشنهادش بودم که گفت: یادت نمی آید که گفته بودم، اگر به این آدم بزرگ ها بگویید: «خانهی زیبایی را دیدم با آجرهای صورتی، با گلدانهای شمعدانی جلو پنجره هایش و کبوترهایی روی بامش ...» موفق نمیشوند این خانه را در نظر مجسم کنند. باید به آنها گفت: «خانه ای دیدم که قیمتش صد هزار فرانک بود.» آن وقت همگی به صدای بلند می گویند: «چه خانهی قشنگی!»، حالا تو هم صریح و شفاف بگو که هزینهکرد نظارت بهداشتی برای یک کیلوگرم گوشت 100 تا یک تومنی است تا قضاوت کنند یا مقایسه کنند که برای اعتماد دهی به مصرفکننده و تایید بازار برای عرضهی آن یک چهارصدم درصد هم هزینه نمیشود.
شازده کوچولو پرسید: آخه رفتن به خارج و برزیل هم این حرف و گفتهها را دارد، بگو شرایط کاری آن چگونه است؟ که من هم گفتم: در یک مورد قابل مقایسه با سیاره ی کوچک تو است.
لبخندی زد از اینکه شباهتی بین سیارهاش و شرایط کاری در کشتارگاه برزیل برایش قرار است بگویم. انگار متعجب شد و گفت بیصبرانه منتظر شنیدن آن هستم.
گفتم: خاطرت هست سیاره ات به اندازه ای کوچک بود که در طول شبانه روز 43 بار غروب خورشید را نظارهگری. گفت: دقیقا همین طور است.
گفتم: کار کردن در کشتارگاه هم با قدم زدن روزانه حداقل ده کیلومتر بین سالن کشتار، سالن استخوانگیری، سردخانههای ذخیره سازی از ساعت 4 صبح تا 4 عصر غروب بدین گونه است که در کسری از ثانیه دمای بهاری 25 و گاهی تا 30 درجه سانتی گراد سالن کشتار با تغییر سالن زمستانی می شود! که صد البته نه آن بهاری که فکر شود صدای چکاوک ها یا جیکجیک گنجشکها و یا دیدن سبزه ها را نظارهگر هستی، بلکه صدای شوکر بیحس کننده گاو، حرکت زنجیره های لاشه های آویزان شده، صدای اره برقی استخوان بر و... که مجبورت میکند گوشی صداگیر حتی به گوشهایت بزنی! و...؛ اما گفتم: در کسری از ثانیه زمستان را می بینی، بله مجبوری زیب کاپشنت را بالا بکشی، کلاه کاپشنت را روی کلاه ایمنی کارت که می خواهد مانع شکستگی سرت در قدم زدنهای پی در پی در طول خط کشتار در لابلای آهن آلات محیط کشتارگاه شود، بکشی تا در سالن استخوانگیری که دمایش 10 درجه است وارد شوی و برای حداقل 6 الی 8 ساعت در روز نظارهگر قطعه بندی و لیبل زنی صحیح بسته بندی ها باشی؛ از این جهت بود که گفتم دمای بهاری و زمستانی سالنها فرای راه رفتن مداومت به کرات باید تجربه کنی و هر از گاهی هم به سالن انتظار و بارگیری که دمایی زیر صفر درجه دارند هم سرکی بزنی!
شازده کوچولو آهی کشید و گفت: پس خارج رفتن شما، از بیرون ما را کشته است و از درون، شما را؛ خندهام گرفت.
خواستم برای سایر مواردی مثل: بی سرو سامان ماندن ماده 19 دامپزشکی، معطل ماندن ضرایب حقوقی دامپزشکی در قانون خدمات کشوری با وجود رستهی بهداشتی درمانی دامپزشکی در کنترل و پیشگیری بیش از 70 درصد بیماریهای مشترک انسان و دام، تاخیر دراز مدت در بروز رسانی همه سالهی تعرفه های دامپزشکی نسبت به پزشکی و... بپرسم که دیدم صدای اذان صبح میآید که میگوید «حی علی خیر العمل».
شازده کوچولو رفته بود و با کولهباری از سؤال، در راه مانده و تنهایم گذاشت که می خواستم با طرح سایر سوالات بداند با ورود به دانشکدهی دامپزشکی، زندگی و کارم به حرفهی دامپزشکی چگونه گره خورده است.