• زنی درون من اسیر شده است زنی با موهای قهوه ای دوست داشتنی | دَّوّ خَِـَّ℘طِّـٖٖـۘۘـُِ شَِـُّ℘ـعـٖٖـۘۘـرُِ
•
زنی درون من اسیر شده است زنی با موهای قهوه ای دوست داشتنی زنی با لبهای نازک با رژ لب قرمز زنی که دوست دارد.
شکاف سینه اش از میان پیراهن سفیدش کمی دیده شود زنی که دوست دارد گاهی لخت شنا کند زنی که می خواهد گاهی بدون آنکه دید ه شود با پاهای برهنه راه رود.
زنی که دوست دارد گاهی بطری شراب قرمزی بدزدد و دزدکی و تنها بنوشد زنی که دوست دارد روی قوزک پایش ستاره ای با طرح تپه ای را خالکوبی کند زنی که عاشق بیداری است و نیم ساعت چرت ساعت سه را دوست دارد.
زنی که مادرم در بندش کرد و پدرم با کمربند پوست سفیدش را کبود کرد الان مادرم هر روز باید قرص بخورد و فکر میکند اگر قرصها را نخورد سالمتر است و پدرم سالهاست مرده است بی آنکه بخواهد.
و من میدانم بی آن زن بی آن موهای قهوه ای بی آن قرمزی لبهای نازک بی شراب خواهم مرد بی آنکه بخواهم.
